۰۱/۱۱/۰۸ چاپ ایمیل و پی دی اف
محفل هفتگی هیئات دانشجویی استان تهران/ تاریخ تحلیلی اسلام-۱۰

پیامبر(ص) با «جامعه‌سازی» مردم را به دین دعوت می‌کند نه با «تربیت فردی»/ مقدمۀ دین‌پذیری، جامعه‌پذیری است

شناسنامه:

  • زمان: ۱۴۰۱/۱۰/۱۱
  • مکان: فاطمیۀ بزرگ تهران
  • موضوع: تاریخ تحلیلی اسلام
  • صوت: اینجا
مهم‌ترین کاری که پیامبر می‌کند و بیشترین دستورهایی که دین می‌دهد ابتدائاً برای برقراری رابطۀ انسان با خدا نیست بلکه برای آزادسازی جامعه از ظلم و طغیان است؛ وقتی انسان‌ از فشارها آزاد شد، آمادۀ رابطه با خدا می‌شود

حجت‌الاسلام علیرضا پناهیان در محفل هفتگی هیئت‌های دانشجویی استان تهران که یکشنبه‌ شب‌ها در فاطمیه بزرگ تهران، واقع در شمال پارک لاله برگزار می‌شود، به تحلیل تاریخ صدر اسلام و نحوه بهره‌گیری صحیح از آن برای مسائل روز جامعه پرداخت که در ادامه گزیده‌ای از دهمین جلسه مبحث تاریخی تحلیلی صدر اسلام را می‌خوانید:   

خیلی‌ها از نظر فردی دوست ندارند دین‌داری کنند اما انگیزه‌های اجتماعی دین را می‌پسندند

ممکن است خیلی از افراد از نظر شخصی، انگیز‌ای برای دین‌داری نداشته باشند. انگیزۀ فردیِ دین‌داری یعنی انسان جدای از زندگی حداقلی دنیا، این نیّت را داشته باشد که به خدا نزدیک بشود و با خدا ارتباط خوب و عمیق برقرار کند و از خداپرستی بهره ببرد. چون ممکن است خیلی از افراد نخواهند عمیقاً با خدا ارتباط برقرار کنند، به همین دلیل با پیامبران الهی هم زیاد کار نداشته باشند و به دین جذب نشوند. چنین چیزی در هر محیطی امکان دارد، چه در محیطی که پیامبراکرم(ص) در گذشته در مدینه درست کرد و چه در محیطی که امام‌زمان(ارواحنا له‌ الفداء) در آینده در جهان درست خواهد کرد، چون دین‌داری اجباری نیست.

اگرچه ممکن است کسی بگوید «من نمی‌خواهم با خدا ارتباط برقرار کنم و همین زندگی حداقلی‌ و بهره‌های حداقلی از حیات برای من کافی است» امّا اکثر انسان‌ها انگیزه‌های اجتماعی دین و دین‌داری را می‌پسندند. دین دو کار می‌کند؛ یکی اینکه می‌خواهد ارتباط شما را با خدا برقرار بکند، دیگر اینکه می‌خواهد در جامعه وضعیتی ایجاد کند که به شما ظلم نشود و آزاد باشید؛ چنین چیزی را همه می‌پسندند. ممکن است انسان نخواهد دین‌دار بشود، دوست نداشته باشد نماز بخواند و اصلاً نخواهد نورانی بشود، امّا دوست دارد راحت زندگی کند، کسی او را غارت نکند و دیگران او را آزاد بگذارند. دین این کار را خیلی خوب انجام می‌دهد. دین، انسان‌ها را از ظلم و جامعه را از طغیان آزاد می‌کند برای اینکه آدم‌ها به خدا برسند.

ممکن است کسانی بگویند: یا رسول‌الله(ص)، تو جامعه را آزاد کن تا ما در آنجا راحت زندگی کنیم، امّا بقیه‌اش به خودمان مربوط است که می‌خواهیم به خدا برسیم یا نمی‌خواهیم به خدا برسیم. بر این اساس، بسیاری از کسانی که از نظر فردی دوست ندارند دین‌داری کنند، از نظر اجتماعی دین را می‌پسندند، یعنی اگر دین به‌درستی معرفی شود علی‌القاعده آن را می‌پسندند.

مهم‌ترین کار انبیا آزادسازی جامعه است؛ مثل داوری که آرامش را در زمین برقرار می‌کند

اگر می‌بینید که این وضعیت یا این تلقی در جامعۀ ما وجود ندارد به این علت است که رسالت اجتماعی دین، به‌درستی معرفی نشده است. وقتی مردم یک آخوند را می‌بینند یاد ارتباط فردی انسان با خدا و برخی امور دیگر می‌افتند که برای بسیاری از افراد جذابیت ندارد؛ حتی ممکن است گمان کنند که این آخوند می‌خواهد رابطه با خدا را به ما تحمیل کند! همین تصور باعث می‌شود آنها از دین فرار کنند، درحالی‌که مهم‌ترین کاری که انبیاء(ع) می‌کنند و بیشترین دستورهایی که دین می‌دهد ابتدائاً برای برقراری رابطۀ انسان با خدا نیست بلکه برای آزادسازی جامعه است مثل داوری که در زمین مسابقه سوت می‌زند تا دعوا را تمام ‌کند. در این مرحله اگر کارت زرد و قرمز هم می‌دهد برای این است که بتواند محیط را کنترل کند. داور نمی‌گوید «من می‌خواهم به شما فوتبال‌ بازی کردن را یاد بدهم!» بلکه می‌گوید: من فعلاً می‌خواهم نظم را در زمین برقرار کنم تا بتوانید مهارت خود را در زمین بازی‌ نشان بدهید.

بیشترِ کار پیامبر این است که زمین بازی را کنترل کند تا از ظلم و طغیان آزاد بشود. وظیفۀ اصلی‌ پیامبر، آزادسازی جامعه از ظلم و جلوگیری از طغیان است، به تعبیر دیگر، کار اصلی پیامبر، جامعه‌سازی و جامعه‌پردازی است.

دین را ابتدائاً باید عامل مبارزه با ظلم معرفی کرد

ممکن است خیلی‌ها از نظر فردی اساساً به دین و ارتباط با خدا و زندگی در آن اوجی که پیغمبر(ص) نشان می‌دهد علاقه نداشته باشند امّا اکثر همین‌ها از حیث اجتماعی به دین علاقه دارند و خواهان فایدۀ اجتماعی دین هستند. اگر الآن وضعیت جامعۀ ما این‌طور نیست، علتش این است که دین، بد معرفی شده و حیثیت اجتماعی دین، به‌درستی معرفی نشده، بلکه گاهی انکار هم شده است!

آیا کسی که نمی‌خواهد نماز بخواند، کلاً دین و پیغمبر(ص) را دوست ندارد؟ نه؛ این‌طور نیست. او می‌گوید: «من دوست ندارم آن زندگی متعالی را داشته باشم، امّا زندگی حداقلی را که می‌خواهم. ای رسول‌خدا(ص)، جلوی ظالم را بگیر تا آن زندگی حداقلی را از دست ندهم...» اینجاست که مستضعفین باید به دین علاقه‌مند باشند. چرا؟ چون دین به آنها آزادی می‌دهد و در مقابل طغیانِ افراد ظالم می‌ایستد. دین را ابتدائاً باید عامل مبارزه با ظلم معرفی کرد.

دربارۀ حکومت امام‌زمان(عج) هم می‌گویند: «یَمْلَأُهَا عَدْلًا وَ قِسْطاً کَمَا مُلِئَتْ ظُلْماً وَ جَوْرا» (اختصاص، شیخ مفید، ص209) بعد از اینکه زمین پر از ظلم و جور شد، ایشان می‌آید عدل و داد را به‌طور کامل در زمین برقرار می‌کند، یعنی طاغوت را کنار می‌زند و جامعه را رها می‌کند تا آدم‌ها بتوانند آزادانه زندگی کنند. در این صورت با شعار رهایی از ظلم، همه طبیعتاً باید انبیاء(ع) را دوست داشته باشند. آزادی و عدالت باید امر دینی تلقی بشوند امّا وقتی امر دینی تلقی نمی‌شوند، اولاً معلوم می‌شود که دین را غلط معرفی کرده‌اند، ثانیاً دیگران این حرف را از دین می‌دزدند و مجسمۀ آزادی درست می‌کنند و آزادی را غیردینی و غیرمعنوی معرفی می‌کنند که هر دو اتفاق، نادرست و غلط است.

دعوای مشرکین با پیامبر(ص) عقیدتی نبود؛ سر نظمی بود که پیامبر(ص) می‌خواست در جامعه ایجاد کند

وقتی رسول‌خدا(ص) به رسالت مبعوث شد، درگیری مشرکین با ایشان هم شروع شد. این درگیری‌ها اعتقادی نبود، مشرکین نسبت به بت‌ها و آن دین تحریف‌شده و دروغینی که داشتند، آن‌قدر عابد و معتقد نبودند که به خاطرش با پیامبراکرم(ص) بجنگند. اصلاً دعوا عقیدتی نبود؛ دعوا بر سر نظمی بود که پیغمبر(ص) می‌خواست در جامعه ایجاد کند.

چرا رسول‌خدا(ص) اول کار تربیتی (تربیتِ فردی) انجام نداد؟ چرا پیامبراکرم(ص) از همان اول با طواغیت جامعه و فرعون‌های زمان خودش درگیر شد؟ اگر حضرت موسی(ع) با یک فرعون مواجه بود، به فرمودۀ امیرالمؤمنین(ع)، رسول‌خدا(ص) با چندین فرعون مواجه بود «وَ مُحَمَّدٌ أُرْسِلَ إِلَى فَرَاعِنَةٍ شَتَّى‏» (احتجاج، طبرسی، ج1، ص216). اگر از پیامبراکرم(ص) بپرسید: چرا اول دعوای سیاسی کردید؟ وقتی آنها از نظر اخلاقی شما را قبول داشتند چرا اول کار معنوی نکردید؟ پیامبراکرم(ص) به شما پاسخ خواهد داد: وقتی یک پیامبر می‌خواهد کار معنوی انجام بدهد، یعنی باید چه‌کار کند؟ آیا باید به مسجد برود، نماز بخواند و درس اخلاق بدهد؟

هدایت اساساً به‌صورت اجتماعی است نه فردی

حالا به این سخن مقام معظم رهبری که در سال 1353 بیان فرمودند توجه کنید: «نه امام جعفر صادق(ع)، نه جدش پیغمبر اسلام(ص) و نه همۀ انبیای عالم، روش‌شان این روش‌ها نبوده؛ مدرسه‌بازی و موعظه‌کاری و تربیت فردی، کار انبیاء نیست. ... انبیا می‌گویند برای ساختن انسان باید محیط متناسب، محیط سالم، محیطی که بتواند او را در خود بپروراند، ایجاد کرد و بس.» (طرح کلی اندیشۀ اسلامی در قرآن، آیت الله خامنه‌ای، ص304)

کار اصلی پیغمبر «مدیریت اجتماعی» است. برخی افراد، برای اینکه تربیت معنوی پیدا کنند یک استاد پیدا می‌کنند و بحث‌های اخلاقی و عرفانی درست می‌شود، کار انبیاء(ع) این‌طور چیزها نیست، کار ائمۀهدی(ع) هم این‌طور نیست و الا به‌خاطر درس اخلاق و عرفان که ائمۀهدی(ع) را به شهادت نمی‌رساندند! تقریباً یک‌پنجم قرآن دربارۀ درگیری انبیاء(ع) با دشمنان‌شان است. اصلاً دین یعنی آزادسازی اجتماعی و آماده‌سازی محیط!

در اکثر موارد وقتی انبیاء(ع) و اوصیاء(ع) به کار تربیت فردی می‌رسیدند رها می‌کردند و دیگر جلو نمی‌رفتند. گاهی بعد از آنکه افراد، اصرار فراوان می‌کردند، موفق می‌شدند از رسول‌خدا(ص) و ائمۀ معصومین(ع) یک توصیه یا دستور دریافت کنند. مثلاً در جنگ احد، وقتی که همه مسلمان‌ها برای حفظ جان خودشان از اطراف رسول‌خدا(ص) فرار کرده بودند فقط دو نفر در کنار پیامبراکرم(ص) باقی ماندند. یکی از آنها امیرالمؤمنین(ع) بود و نفر دوم «ابو دُجانه انصاری» بود. رسول‌خدا(ص) به او فرمود: «یَا أَبَا دُجَانَةَ ذَهَبَ النَّاسُ فَالْحَقْ بِقَوْمِک‏» همه رفتند، تو هم برو و به دیگران ملحق شو. ابو دجانه گفت یا رسول‌الله(ص)! ما با تو و خدا چنین بیعتی نکردیم که تو را رها کنیم. پیامبر(ص) فرمود: «یَا أَبَا دُجَانَةَ أَنْتَ فِی حِلٍّ مِنْ بَیْعَتِکَ فَارْجِع‏» ای ابو دجانه! من بیعت خودم را از تو برداشتم. ابو دجانه باز هم قبول نکرد رسول‌خدا(ص) را ترک کند و به ایشان گفت: زندگی بعد از تو خیری ندارد. (تفسیر فرات کوفی، ص94)

یا رسول‌الله(ص)، چرا می‌خواهی او را بفرستی‌ که برود؟ ببینید وقتی کار به نقطۀ تربیت فردی می‌رسد، گاهی پیامبر(ص) افراد را پس می‌زند. وقتی اولیاء خدا به مسئلۀ فردی می‌رسند ناز می‌کنند، غالباً این‌طور نیست که دنبال کسی بدوند.

اساساً هدایت به‌صورت اجتماعی است. رسول‌خدا(ص) باید زمینه را برای هدایت من ایجاد بکند، یعنی من را از فشارهای روانی‌ که به من تحمیل می‌شود، از علاقه‌هایی که به من تزریق می‌کنند، از رقابت‌های خردکننده، از عداوت‌های نابودکننده، از فشار انگیزه‌های غلطی که به‌خاطر محیط ناسالم در من ایجاد شده است، نجات بدهد. وقتی از اینها راحت شدم، رسول‌خدا(ص) می‌فرماید که حالا می‌خواهی خدا را انتخاب کنی یا نه؟ اصل ماجرای هدایت، همین بخش آن است و از این به بعد برای هدایت، کار زیادی وجود ندارد.

مربی تربیتی باید محیطی درست کند که بچه‌ها در آن محیط آمادۀ رشد بشوند

فرض کنید در یک مدرسه، معاون پرورشی یا تربیتی، مسئول پرورش روحی افراد است. وقتی او می‌خواهد کار تربیتی کند دقیقاً باید چه‌کار کند؟ بهترین کاری که باید انجام بدهد چیست؟ آیا باید بنشیند دانه‌دانه به دانش‌آموزان تلقین، تذکر، نصیحت و موعظه کند؟

مربی تربیتی باید محیطی درست کند که بچه‌ها در آن محیط آمادۀ رشد بشوند. عمدۀ نقش‌ مربی، ساماندهی محیط است، نه مشاورۀ فردی، روانی، اخلاقی برای تک‌تک افراد؛ این روش، مناسبات بدی در مدرسه ایجاد می‌کند، مثل سخن‌چینی، خودنمایی، وابستگی به مربی و... کار پیغمبرگونه این است که محیط مناسب ایجاد کنیم. اولویت‌دادن به کار فردی، اتفاقاً به خودِ متربی صدمه می‌زند، اولین اثرش این است که متربّی را به مربی وابسته می‌کند، و مدام می‌پرسد: تو دیروز به من گفتی این کار را بکن، الان این مسئله را چه‌کار کنم؟ کاش دیروز هم به خودش واگذار کرده بودی تا وظیفه‌اش را تشخیص بدهد.

اگر یکی از دانش‌آموزها به‌صورت فردی پیش معلم یا مربی پرورشی مدرسه آمد و گفت: «من مشکلاتی دارم، آیا می‌شود مشکلات روحی مرا حل کنید؟» مربی باید به چند نفر از دانش‌آموزها بگوید: «با این دانش‌آموز رفیق بشوید و او را کمک و راهنمایی کنید.» این روش همان سیستمی است که در دین اسمش را امر به معروف و نهی از منکر می‌گذارند. روش درست برای کار تربیتی همین است، نه اینکه مربی با همۀ متربیان‌ تک‌تک کار کند.

مربی پرورشی باید زندگی جمعی را به بچه‌ها یاد بدهد؛ مثل کمک‌گرفتن معقول از همدیگر، کمک‌کردن معقول به دیگران، تحت تأثیر نامطلوب قرار نگرفتن و تأثیر نامطلوب روی دیگران نگذاشتن، مثلاً به بچه‌ها بگوید همدیگر را مسخره نکنید، سخن‌چینی نکنید، ایثارگری کنید، اینها یعنی درست‌کردن یک جامعه یا زندگی جمعی مطلوب که همان «زندگی مواساتی» است.

ما باید جامعه را «از طریق جامعه‌سازی» به دین دعوت کنیم

اگر زندگی اهل‌بیت(ع) را مطالعه کنید می‌بینید که آنها گاهی شاگرد خصوصی هم داشتند. این‌طور‌ هم نبود که رابطۀ فردی اصلاً معنا و مصداق نداشته باشد؛ مربی‌گریِ فردی هم بوده است، امّا بنای کار، بر آن نیست. بنا بر آزادسازی انرژی‌هاست. چشمه باید از خودش آب داشته باشد. یک مثال خیلی واضح عرض کنم؛ امام صادق(ع) به اصحابش فرمود: مردم را رها کنید و کسی را به ولایت دعوت نکنید. کسی نگوید این برادرم و پسرعمویم و همسایه‌ام است و من می‌خواهم ولایت را به او یاد بدهم. «کُفُّوا عَنِ النَّاسِ وَ لَا تَدْعُوا أَحَداً إِلَى أَمْرِکُمْ ... کُفُّوا عَنِ النَّاسِ وَ لَا یَقُولُ أَحَدُکُمْ أَخِی وَ ابْنُ عَمِّی وَ جَارِی‏» (کافی، ج2، ص213)  

شما باور می‌کنید امام صادق(ع) فرموده باشد که «این کار را نکنید!» امام صادق(ع) در ادامۀ همین روایت می‌فرماید: اگر کسی لایق باشد خودش جذب می‌شود و اگر کسی لایق نباشد هرچه اصرار کنید جذب نمی‌شود «فَإِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ إِذَا أَرَادَ بِعَبْدٍ خَیْراً طَیَّبَ رُوحَهُ فَلَا یَسْمَعُ بِمَعْرُوفٍ إِلَّا عَرَفَهُ وَ لَا بِمُنْکَرٍ إِلَّا أَنْکَرَه‏». ما مردم را رها کردیم، دیگر تبلیغ نمی‌کنیم، کار تربیتی، تذکری و موعظه‌ای نمی‌کنیم تا آنها ولایت را قبول کنند، پس ما چه‌کار کنیم؟ آیا نباید هیچ کاری کنیم؟ پس امر به معروف و نهی از منکر چه می‌شود؟! امر به معروف و نهی از منکر باید وضعیت اجتماعی را به سمت وضعیت ولایی ببرد. به صورت تکی دنبال کسی نروید. ما باید جامعه را از طریق جامعه‌سازی به دین‌مان دعوت کنیم.

باید اول دولت، اسلامی بشود تا بعد جامعه، اسلامی بشود، دولت با رفتار خودش فرصت و زمینه را ایجاد می‌کند

مقام معظم رهبری فرمودند: «یک زنجیرۀ منطقی وجود دارد؛... حلقۀ اول، انقلاب اسلامی است، بعد تشکیل نظام اسلامی است، بعد تشکیل دولت اسلامی است، بعد تشکیل جامعۀ اسلامی است، بعد تشکیل امت اسلامی است؛ ... بعد از آنکه دولت اسلامی تشکیل شد، مسئولیت و تعهد این دولت اسلامی این است که جامعۀ اسلامی را تحقق ببخشد. جامعۀ اسلامی یعنی چه؟ یعنی جامعه‌ای که در آن، آرمان‌های اسلامی، اهداف اسلامی، آرزوهای بزرگی که اسلام برای بشر ترسیم کرده است، تحقق پیدا کند. جامعۀ عادل، برخوردار از عدالت، جامعۀ آزاد، جامعه‌ای که مردم در آن، در ادارۀ کشور، در آیندۀ خود، در پیشرفت خود دارای نقش‌اند، دارای تأثیرند... البته این جامعه تحقق پیدا نکرده، ولی ما دنبال این هستیم که این جامعه تحقق پیدا کند.» (24/7/1390-دیدار با دانشجویان کرمانشاه)

چرا اول، دولت باید اسلامی بشود تا بعدش جامعه، اسلامی بشود؟ چون دولت یک رابطۀ کلان با کلّیت جامعه دارد، اگر رفتار دولت، دینی و مؤمنانه بشود بعد می‌توان از مردم انتظار داشت که مؤمنانه رفتار کنند. درست است که دولت از جامعه می‌آید امّا حداقلِّ ارادۀ جامعه می‌تواند به یک دولت ختم بشود. دولت با رفتار خودش فرصت و زمینه را ایجاد می‌کند. وقتی دولت خدمتی ارائه می‌دهد، سطح ایمان کلّیت جامعه افزایش پیدا می‌کند. مردم برای رهایی از ظلم به طرف این دولت می‌روند، بعد این دولت می‌تواند رهایی از ظلم را انجام می‌دهد، بعد از رهاییِ مردم از ظلم، انگیزۀ مردم به «میل به تقرّب» ارتقاء پیدا می‌کند، آن‌وقت جامعه اسلامی می‌شود. جامعۀ ما برای رهاییِ از ظلم این دولت را تشکیل داد. بعد از آنکه رهایی از ظلم صورت گرفت، جامعه اسلامی می‌شود. «اسلامی شدن» معنای خیلی عمیقی دارد چون فرصتی فراهم می‌کند که زمینۀ میل جامعه به تقرّب به خدا را پدید می‌آورد.

انبیاء برای رهاسازی انسان از فشارهای اجتماعی آمده‌اند، وقتی فشارها برداشته شد انسان برای رابطه با خدا آماده می‌شود

کاری که انبیاء می‌کنند اساساً اجتماعی است چون جامعه، زمینۀ انحراف را برای انسان پدید می‌آورد. علامۀ طباطبایی(ره) می‌فرماید: «هر جا قوا و خواصّ اجتماعی با قوا و خواصّ فردی معارضه کند، قوا و خواصّ اجتماعی به‌خاطر اینکه نیرومندتر است بر قوا و خواصّ فردی غلبه کند.» (ترجمه تفسیر المیزان، ج4، ص153)

پیغمبر باید قوای اجتماعی را سامان بدهد و نگذارد جامعه به‌طور غلط بر فرد غلبه کند. انبیاء برای رهاسازی انسان از سلطۀ طواغیت و ذی‌نفوذها در جامعه، و اصلاً برای رهاسازی انسان از فشار اجتماعی مبعوث شده‌اند. پدرها و مادرها فرزندشان را تحت فشار اجتماعی به مدرسه می‌فرستند و او را وادار می‌کنند درس بخواند و تحت فشار اجتماعی او را وادار می‌کنند فلان رشته را انتخاب کند. فشارهای اجتماعی ممکن است اسامی مختلف داشته باشد مثل ترس از فقر، ترس از بی‌آبرویی، ترس از بی‌اعتباری و... .

پیامبری ابتدائاً و اصالتاً یک «مسئولیت اجتماعی» است

ما به همین دلیل باید این‌طوری نگاه کنیم که رسالت پیامبر اکرم(ص) اساساً، ابتدائاً و اصالتاً یک مدیریت اجتماعی است. اگر ایشان این مدیریت را انجام داد و ظلم‌های طواغیت را برداشت، انسان‌ها برای پذیرش خدا آماده می‌شوند و به‌راحتی یک رابطۀ عالی با خدا برقرار می‌کنند. وقتی پیامبران این نقش را ایفا ‌کنند، پیغمبر درونی-یا به تعبیر امیرالمؤمنین(ع) دفائن عقول- بیدار می‌شود.

خداوند متعال به پیغمبرش می‌فرماید: «کَلَّا إِنَّ الْإِنْسَانَ لَیَطْغَى * أَنْ رَآهُ اسْتَغْنَى» (علق،6و7) هرموقع انسان‌ها خودشان را بی‌نیاز می‌بینند طغیان می‌کنند. یعنی مأموریت تو این است که سراغ طغیان بروی. باید جلوی طغیان گرفته شود. به همین دلیل، می‌توان گفت: پیامبری اولاً یک مسئولیت اجتماعی است. ولی متأسفانه اکثر مردم این برداشت را ندارند. علامۀ طباطبایی(ره) می‌فرماید: «هیچ شکى نیست در اینکه اسلام تنها دینى است که بنیان خود را بر اجتماع نهاده و این معنا را به صراحت اعلام کرده و در هیچ شأنى از شؤون بشرى مسألۀ اجتماع را مهمل نگذاشته... اسلام روح اجتماع را به نهایت درجه امکان در کالبد احکامش دمیده. به همین جهت است که اسلام مهم‌ترین احکام و شرائع خود را از قبیل حج، جهاد، نماز، انفاق، خلاصه تقوای دینی را بر اساس اجتماع قرار داده. و علاوه بر اینکه قوای حکومت اسلامی را حافظ و مراقب تمامی شعائر دینی و حدود آن کرده» (ترجمۀ تفسیر المیزان، ج4، ص148).

وظیفه و مسئولیت انسان و حتی شغل او را، وضع اجتماعی او مشخص می‌کند

سؤال‌های فراوانی در زمینۀ رشد فردی و تقرّب شخصی انسان به خدا وجود دارد که هیچ‌کس جواب‌شان را نداده و نمی‌دهد؛ مثلاً شما چه ذکری را باید بگویید تا بهتر به خدا برسید؟ شما باید در چه زمینه‌ای بیشتر تلاش کنید؟ نقطۀ ضعف‌تان کجاست؟ نقطۀ قوّتَ‌تان کجاست؟ انتظار ویژۀ خدا از شما چیست و کدام عمل را باید انجام بدهید که به بیراهه نروید؟ نه کسی نقاط ضعف‌‌تان را به شما می‌گوید، نه کسی نقاط قوّت‌تان را به شما می‌گوید، نه ذکرهای‌تان را. اولیاء خدا در اکثر موارد، رابطۀ فردی انسان با خدا را به تشخیص خود اشخاص واگذار می‌کنند.

وظیفه و مسئولیت انسان و حتی شغل او را وضع اجتماعی او مشخص می‌کند؛ مثلاً اینکه «پدرش کیست؟ مادرش کیست؟ همسایه‌اش کیست؟ همکارش کیست؟ احتیاجات آنها چیست؟» مسئولیت‌های شخصی انسان را برای رسیدن به خدا، وضع اجتماعی او مشخص می‌کند. چه کسانی در اطراف شما هستند که نباید به آنها ظلم کنید؟ باید دست‌ چه کسانی را بگیرید؟ اصلاً بنای دین بر این نیست که در زمینه‌های فردی جزئیات را به شما بگوید! آنها را باید خود انسان تشخیص بدهد و پیش برود. انسان باید با وضع اجتماعی‌ که در اطراف او هست بفهمد تکلیفش چیست و در چه امتحانی قرار گرفته‌ است.

مقدمۀ دین‌پذیری، جامعه‌پذیری است / یکی از علل دین‌گریزی این است که خیلی از افراد «جامعه‌گریز» هستند

حالا به سراغ قسمت دوم بحث می‌رویم: یک علت مهم دین‌گریزی این است که ما دین را به عنوان یک امر اجتماعی معرفی نکرده‌ایم، آن هم امر اجتماعی آزادساز و جلوگیری‌کننده از ظلم و طغیان. علّت دیگر دین‌گریزی این است که خیلی از افراد جامعه‌گریز هستند، جامعه‌پذیر نیستند، حوصلۀ حضور در جامعه را ندارند، از تعامل با مردم بدشان می‌آید و اساساً موجود اجتماعی نیستند.

مقدمۀ دین‌پذیری، جامعه‌پذیری است. انسان‌ها را فرارکننده از جامعه بار نیاورید بلکه انسان‌ها را اجتماعی بار بیاورید تا به دین علاقه پیدا کنند. طبق بررسی‌‌های انجام‌شده، افراد دین‌دار، معمولاً اجتماعی‌تر هستند. بخشی از دین‌گریزی‌ موجود در جامعۀ ما به‌خاطر نوع آموزش‌های دینی ما درست می‌شود، چون ما افراد را به اندازۀ کافی اجتماعی بار نمی‌آوریم. مشکل ما دین نیست. مشکل‌ ما این است که جامعه‌پذیر نیستیم بلکه جامعه‌گریز هستیم.

کسانی که می‌خواهند فرزندشان را دین‌دار تربیت کنند به‌جای تحکیم رابطۀ خصوصی او با خدا باید او را جامعه‌پذیر بار بیاورند به طوری که جرأت ورود به چالش‌های اجتماعی را داشته باشد؛ در مقابل ریش‌خندهای دیگران مقاوم باشد؛ روی دیگران تأثیرگذار باشد به حدی که لبخند روی لب‌های دیگران ایجاد بکند؛ مراقب باشد که در دل کسی غم ایجاد نکند. وقتی پدر و مادر، فرزندشان را به عنوان یک عنصر اجتماعی بار بیاورند، او خیلی شیرین و راحت دین‌دار خواهد شد. گاهی سؤال می‌شود چه‌کار کنم که بچه‌ام نمازخوان بشود؟ احتمالاً این پدر و مادر همان اشتباه وحشتناک را کرده‌اند که در کتاب‌های درسی ما هست؛ یعنی نماز را صرفاً رابطۀ خصوصی او با خدا تعریف کرده‌اند. اگر این‌طور باشد پس فلسفۀ نماز جماعت و مسجد چیست؟!

اگر افراد جامعه «زندگی جمعی» نداشته باشند، تحت ستم و غارت دیگران قرار خواهند گرفت

اصلاً خودِ اجتماعی‌بودن یک مقولۀ مهم و جذاب است. زندگی جمعی خوب و زیبا است. اگر افراد جامعه حوصلۀ یکدیگر را نداشته باشند ضعیف می‌شوند و تحت ستم قرار خواهند گرفت. همیشه یک عنصر قوی وجود دارد که عنصر ضعیف را غارت کند.

اگر گروه اندکی با هم متحد بشوند، بر میلیون‌ها نفر که از هم پراکنده هستند مسلط خواهند شد؛ احزاب همین‌طوری دارند جوامع بشری را اداره می‌کنند. تعداد اعضای احزاب، اندک است امّا برای میلیون‌ها نفر تصمیم می‌گیرند. آنها با بازی‌هایی که در می‌آورند بالاخره همه را در تور خودشان می‌اندازند. انگلیسِ خبیثِ پنجاه شصت میلیونی چگونه بر یک میلیارد هندی‌ تسلط پیدا کرد؟! این کار اصلاً فنّ و تکنیک است. انگلیسی‌ها زیاد باهوش نیستند امّا مسلّط هستند چون با هم برای جامعۀ بشری فکر می‌کنند ولی ما برای جامعۀ بشری فکر نمی‌کنیم.

لعنت خدا بر کسانی که در این چهل سال انقلاب، تلاش کردند جوان‌های ما اجتماعی بار نیایند. این جمله، عبارتی است ذیل فرمایش مقام معظم رهبری که فرمودند: «خدا لعنت کند آن دست‌هایی را که تلاش کرده‌اند و می‌کنند که قشر جوان و دانشگاه ما را غیرسیاسی کنند.» (دیدار جمعی از دانش‌آموزان و دانشجویان- 12/08/1372). ایشان نمی‌فرماید که لعنت خدا بر عرق‌فروش! لعنت خدا بر گنهکار! چون اصلاً قرآن به‌خاطر گناه شخصی کسی را لعن نمی‌کند امّا آنهایی را که جامعه را نابود می‌کنند، لعنت می‌کند.

مهم‌ترین اقدام برای جامعه‌پذیر شدن انسان‌ها چیست؟ /  برای اینکه جامعه‌پذیر بشوید به زیارت اربعین بروید

مهم‌ترین اقدام برای اینکه انسان‌ها جامعه‌پذیر بشوند چیست؟ افراد را به یک جامعۀ شیرین، دل‌چسب، مهربان و متعاون ببریم که در آنجا حسّ خوبی داشته باشند، بعد دیگر از جامعه وحشت نمی‌کنند؛ همان‌طور که برای آموزش شنا اول انسان را به قسمت کم‌عمق استخر می‌برند که خطر و ضرری ندارد تا ترس او از آب بریزد. مسجد یک جامعۀ بی‌ضرر است و انسان را برای ورود به جامعۀ پُرتَنِش آماده می‌کند. این طراحی دین، بسیاربسیار عاقلانه و هوشمندانه است که فرموده است نماز را در مسجد بخوانید. خداوند با این دستور به‌خاطر یک امر واجب، من را به مسجد آورد تا تجربۀ یک جامعۀ خوب به من بدهد.

باید جامعه‌پذیر بشویم تا دین‌پذیر بشویم. بهترین محیط برای جامعه‌پذیر شدن مسجد است. خدا هدایت کند آنهایی را که در مسجد لبخند نمی‌زنند، در مسجد مهربان نیستند، در مسجد مثل موکب‌ها، غذای نذری پخش نمی‌کنند، در مسجد تجربۀ یک زندگی جمعی خوب را برای افراد فراهم نمی‌کنند. کسی نباید در مسجد روی مردم فشار روانی بیاورد که تلقّی غلطی از جامعۀ مذهبی در دیگران ایجاد شود. مسجد و هیئت باید محیطی بسیار دوستانه و صمیمی داشته باشد. یکی از علما می‌فرمود: اگر امام جماعت شدی، باید قبل از نماز جماعت در محراب رو به مردم بنشینی و با مردم گپ بزنی. قرآن می‌فرماید: «إِنَّ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ سَیَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمنُ وُدًّا» (مریم،96) خداوند متعال بین مؤمنین مودّت قرار می‌دهد و جمعیّت‌شان شکل می‌گیرد.

به شما جوانان پیشنهاد می‌کنم برای اینکه جامعه‌پذیر بشوید به زیارت اربعین بروید. چرا وقتی جوان‌ها به زیارت اربعین می‌روند این‌قدر متحول می‌شوند؟ چون یک جامعۀ بسیارخوب می‌بینند. در اجتماع زیبای اربعین، بسیاری از خصلت‌هایی را که ما با آنها زندگی می‌کنیم و به آنها عادت کرده‌ایم، در اربعین از ما می‌گیرند. مثلاً آنجا لازم نیست حرص بزنی، راحت می‌توانی غذایت را به بغل‌دستی‌ات بدهی، چون می‌دانی کمی جلوتر، غذای بهتری هست. اربعین محیطی است که انسان را ایثارگر پرورش می‌دهد.

پیامبر(ص) در جایی مبعوث شد که در جامعه‌پذیری و داشتن یک اجتماع نسبتاً خوب قدم‌های زیادی برداشته بود

حالا از همین منظر به تاریخ اسلام بپردازیم. پیامبر گرامی اسلام برای درست کردن یک جامعۀ خوب در کجا مبعوث شد؟ در جایی که قبل از بعث، چندین قدم در جامعه‌پذیری و داشتن یک اجتماع نسبتاً خوب، برداشته بود. اگر رسول‌خدا(ص) در جایی مبعوث می‌شد که در نهایت زندگی و تفکرات فردگرایانه بود کارش خیلی سخت می‌شد. رسول‌خدا(ص) در جایی به پیامبری رسید که اصلاً یک مسجد بزرگ است یعنی خانۀ کعبه. مردم مکه عادت داشتند به‌صورت جمعی و دورهمی زندگی کنند. وقتی مردم مکه می‌خواستند کاری کنند، نه صرفاً به توافق حداکثری بلکه می‌بایست به توافق همگانی می‌رسیدند.

مکه جایی است که پیمان «حلف‌الفضول» دارد؛ یعنی آنها با هم قرار گذاشته بودند اگر کسی حقّ کسی را پایمال کرد، قبائل بلند شوند و حقّ او را بگیرند و به او بدهند. چرا اینها که برای پذیرش یک دورهمی عمیق‌تر و یک جامعۀ بهتر آمادگی داشتند در مقابل پیغمبر(ص) ایستادند؟ چون پیامبراکرم(ص) می‌خواست یک جامعۀ ‌خیلی‌خیلی‌بهتر درست کند. دربارۀ این موضوع در جلسات قبل گفتگو کردیم که جامعه مکه خوبی‌هایی داشت امّا حاضر نشد خوبی‌های بیشتری داشته باشد.

حدّ اجتماعی‌بودن مردم مکّه قبل از اسلام فوق‌العاده بالا بود، امّا چیزی که پیامبر(ص) می‌خواست بسیار بیش از آن بود

زندگی قریش را مطالعه کنید و ببینید آنها چقدر جمعی زندگی می‌کردند و چه پیمان‌های اجتماعی قوی‌ای داشتن. آنها معمولاً دورهمی‌شان در مسجد‌الحرام بود، شعرهای بد و خوب را هم در همان دورهمی می‌گفتند و به دیوار خانۀ کعبه آویزان می‌کردند. ضعف‌ها، بدی‌ها و انحرافات فکری‌شان هم در مسجدالحرام بود. پیامبراکرم(ص) در جمعی که مسجد و دورهمیِ مسجد را می‌فهمیدند مبعوث شد، این یعنی -از یک جهت-  آنها زمینه‌اش را داشتند. نباید قریشِ قبل از اسلام را طوری معرفی کنیم که انگار آنها یک مُشت وحشی بودند.

حدّ اجتماعی‌بودن مردم مکّه قبل از اسلام فوق‌العاده بالا بود، امّا چیزی که پیامبراکرم(ص) می‌خواست بسیار بیش از آن بود، به همین خاطر، آن مردم در مقابل پیامبر(ص) مقاومت کردند. پیامبراکرم(ص) یک دورهمیِ قوی‌تر شکل داده بود که خودش محور این دورهمی بود.

(الف3/ن2)

 

نظرات

خیلی عالی بود ، ممنون

ارسال نظر

لطفا قبل از ارسال نظر اینجا را مطالعه کنید

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
دسترسی سریع سخنرانی ها تنها مسیر استاد پناهیان ادبستان استاد پناهیان درسنامۀ تاریخ تحلیلی اسلام کلیپ تصویری استاد پناهیان کلیپ صوتی استاد پناهیان پرونده های ویژه حمایت مالی بیان معنوی پناهیان

آخرین مطالب

آخرین نظرات

بیان ها راهکار راهبرد آینده نگری سخنرانی گفتگو خاطرات روضه ها مثال ها مناجات عبارات کوتاه اشعار استاد پناهیان قطعه ها یادداشت کتابخانه تالیفات مقالات سیر مطالعاتی معرفی کتاب مستندات محصولات اینفوگرافیک عکس کلیپ تصویری کلیپ صوتی موضوعی فهرست ها صوتی نوبت شما پرسش و پاسخ بیایید از تجربه... نظرات شما سخنان تاثیرگذار همکاری با ما جهت اطلاع تقویم برنامه ها اخبار مورد اشاره اخبار ما سوالات متداول اخبار پیامکی درباره ما درباره استاد ولایت و مهدویت تعلیم و تربیت اخلاق و معنویت هنر و رسانه فرهنگی سیاسی تحلیل تاریخ خانواده چندرسانه ای تصویری نقشه سایت بیان معنوی بپرسید... پاسخ دهید...