۰۲/۰۹/۱۱ چاپ ایمیل و پی دی اف
حال خوب -۱۴۰۰/۰۲/۰۹-ج۱۷

کسی که متوهمانه دنبال حال خوب برود، با یک واقعیت تلخ از این توهم درمی‌آید/ نه مادی‌گرایی توأم با خیال‌پردازی، نه معنویت‌گرایی منهای واقع‌بینی!

شناسنامه:

  • زمان: ۱۴۰۰/۰۲/۰۹
  • مکان: مسجد امام صادق(ع)
  • موضوع: حال خوب
  • صوت: اینجا
  • فیلم: اینجا

علیرضا پناهیان در شب‌های ماه مبارک رمضان در مسجد امام‌صادق(ع) با موضوع «حال خوب» به سخنرانی پرداخت. در ادامه، فرازهایی از جلسه هفدهم این سخنرانی را می‌خوانید:

کسی که متوهمانه برای رسیدن به حال خوب از واقعیت فاصله بگیرد، وضعش خطرناک می‌شود

انسان‌ها خیلی علاقه دارند به اینکه حال‌شان خوب باشد، نه تنها حال‌شان، بلکه واقعیت‌های زندگی‌شان هم روبراه باشد و این علاقه در انسان‌ها عامل حرکت دائمی آنها است. طبیعتاً فرق انسان با حیوان در این است که انسان هم دائماً دنبال حال خوب است و هم دائماً دنبال بهتر کردن وضعیت خودش است و الا حالش بد می‌شود. همین علاقه در وجود انسان تقاضا برای تغییر و تکامل را رقم می‌زند. این حالت هیچ اشکالی ندارد و انسان باید همین‌طور باشد. اصلاً ایده‌آل همین است که انسان دائماً دنبال بهبود وضعیت خودش باشد، شدیداً علاقه داشته باشد به اینکه سریعاً به حال خوب و وضع خوب برسد. ولی این آفات متعددی دارد؛ یکی از آفاتش این است که انسان‌ها دچار توهم و واقعیت‌گریزی می‌شوند برای اینکه به حال خوب برسند؛ در ذهن‌شان یک راهی را تصور می‌کنند، ولی آن راه را بررسی نمی‌کنند که آیا واقعاً این راه من را به حال خوب می‌رساند یا نه؟ تصور می‌کنند این راه ممکن است آنها را به وضعیت و حال خوب برساند، دیگر دست از این تصور خیالی و متوهمانه خودشان بر نمی‌دارند و با سرعت حرکت می‌کنند، دیگر کسی نیست جلودار اینها باشد که صبر کنید کجا می‌روید؟ اینجاست که توهم، کار دست آدم می‌دهد.

وقتی آدم‌ها در این وادی می‌افتند که برای رسیدن به حال خوب از واقعیت فاصله بگیرند، وضع‌شان خیلی خطرناک می‌شود، آن‌وقت با خیال‌پردازی و الکی خوش بودن به سمت حال خوبی می‌روند که هیچ‌وقت به دست نمی‌آورند و بعد دوباره با یک حال بدتر مواجه می‌شوند. درحالی که اگر آدم صبر کند و واقعیت‌ها را ببیند، با واقعیت‌ها کنار بیاید و در واقعیت‌ها دقت کند و راه خوب را پیدا کند، همین دیدن واقعیت‌ها حال‌شان را خوب می‌کند، بعد هم که به یک نتیجۀ خوب می‌رسند حال‌شان خیلی بهتر خواهد شد.

وقتی آدم واقعیت‌ها را درست ببیند راه عبور از تلخی‌های موجود در بین واقعیت‌ها را پیدا می‌کند

همان‌طور که در جلسه قبل، عرض کردیم واقع‌بینی حال آدم را خوب می‌کند و دین هم آدم را به واقع‌بینی وادار می‌کند، این روش دین برای تربیت انسان است. اما چون واقعیت‌ها معمولاً تلخ هستند، آدم‌ها سعی می‌کنند از واقعیت‌ها فرار کنند یا آنها را فراموش کنند، یا می‌خواهند واقعیت‌ها را از راه‌های نامعقول، دور بزنند تا به حال و روز خوب برسند. وقتی آدم واقعیت‌ها را ببیند اول یک‌کمی حالش بد می‌شود، اما باید صبر کند تا به مرور زمان به یک حال خوب پایدار و عمیق دست بیابد. وقتی آدم واقعیت‌ها را درست ببیند راه عبور از تلخی‌هایی را که در واقعیت‌ها هست هم پیدا می‌کند، ولی معمولاً آدم‌ها برای پیدا کردن راه عبور از واقعیت‌های تلخ که ظاهراً حال آدم را بد می‌کند، صبر نمی‌کنند. شما نمی‌توانی به سادگی واقعیت‌ها را تغییر بدهی، باید نگاه‌شان کنی، آنها را بشناسی‌، چرایی‌اش را بفهمی، و کم‌کم راه عبور از واقعیت‌های تلخ و برخورد صحیح با واقعیت‌های تلخ را پیدا کنی. نه تنها آدم‌ها صبر ندارند بلکه از عجله آفریده شده‌اند، «خُلِقَ الْإِنْسانُ مِنْ عَجَل‏» (انبیاء،37) می‌خواهد زود یک راه مفرّ پیدا کند، می‌خواهد زود انکار بکند.

اگر خودت را به امید دروغی و توهمی سرگرم بکنی در خوف واقعی می‌افتی

امام باقر(ع) می‌فرماید: «إِیَّاکَ وَ الرَّجَاءَ الْکَاذِبَ فَإِنَّهُ یُوقِعُکَ فِی الْخَوْفِ الصَّادِق‏» (تحف العقول، ص285) خودت را با امید کاذب سرگرم نکن، امید حال آدم را خوب می‌کند ولی امید دروغین موقتاً حال آدم را خوب می‌کند، و بعد تو را در عرصۀ خوف صادق می‌اندازد.

خوف صادق یعنی چه؟ بسیاری از ترس‌های ما ترس دروغین و ترس بیهوده است. خدا در قرآن فرمود من شما را با ترس امتحان می‌کنم. «وَ لَنَبْلُوَنَّکُمْ بِشَیْ‏ءٍ مِنَ الْخَوْف‏» (بقره،155) پس بسیاری از اوقات که می‌ترسیم اشتباه می‌کنیم چون در واقع چیز ترسناکی وجود ندارد. ترس صادق، زمانی است که من می‌ترسم فلان بلا سرم بیاید و بر سرم می‌آید. اگر خودت را به امید دروغی و توهمی سرگرم بکنی در خوف واقعی می‌افتی، مثل اصحاب جهنم که قبلاً در توهم بودند و بعد در جهنم می‌افتند و از جهنم می‌ترسند و عذاب می‌کشند. وقتی انسان دچار توهم شد و با توهم، به سراغ حال خوش رفت، با یک واقعیت بسیار تلخ از این توهم بیرون می‌آید.

توهم و خیال‌زدگی برای آدم بدمستی‌ می‌آورد و کم‌کم باعث می‌شود واقعیت‌ها را وارونه و معیوب ببیند

شما به سادگی نمی‌توانید کسی را که دچار توهم شده، از خواب بیدار بکنید، توهم و خیال‌زدگی برای آدم، بدمستی‌ می‌آورد و کم‌کم باعث می‌شود آدم واقعیت‌ها را وارونه و معیوب ببیند. بسیاری از ما همین الان هم تا حدودی دچار این مستی هستیم، چون ما امید داریم فعلاً نمیریم و از دنیا نرویم؛ لذا باقی‌ماندۀ عمر خودمان را طولانی‌تر از حد واقعی می‌بینیم. هریک از ما موقع از دنیا رفتن می‌گوید «من نمی‌دانستم ماجرا این‌قدر سریع تمام می‌شود!» خُب چرا نمی‌دانستی؟ مگر ندیدی خیلی‌ها هم‌سن تو بودند یا در سنین کمتر از تو بودند و از دنیا رفتند؟! چرا فکر می‌کردی که عمر تو خیلی بیشتر از آنها خواهد بود؟ به خاطر توهم و امید کاذب.

همین که آدم واقعیت کوتاه بودن عمر را نبیند یک نوع مستی است. در مناجات شعبانیه عرضه می‌داریم: خدایا! من جوانی‌ام را در مستی دوری از تو بر باد دادم «وَ أَبْلَیْتُ شَبَابِی فِی سَکْرَةِ التَّبَاعُدِ مِنْک‏» (اقبال‌الاعمال، ج2، ص686). دوری از خدا انسان را دچار حالت غیرواقع‌بینانه می‌کند.

واقع‌بینی معنای عمیق تقوا، نورانیت و احساس خوب معنوی است

چقدر خوب می‌شد در جامعه و فرهنگ ما، یا لااقل در فکر خودمان جا می‌افتاد که معنویت، حال خوش معنوی، احساس عمیق عرفانی، نورانیت، تقرب و همۀ این مفاهیم خوب، به معنای واقع‌بینی است. کاش برداشت‌مان این‌طور بود. شما هرچقدر به خدا مقرب‌تر بشوی  یعنی واقع‌بین‌تر شده‌ای. یک روزی می‌رسد که در جامعۀ ما و در جامعۀ جهانی می‌گویند آدم بی‌تقوا سر پست و مقام و مدیریت نگذارید. یعنی همۀ آدم‌ها اعم از دین‌دار و بی‌دین، یک چیز می‌گویند؛ اینکه مدیر باید باتقوا باشد. چرا؟ برای اینکه مدیر برای اینکه بتواند درست برنامه‌ریزی کند و تفکر راهبردی داشته باشد، باید واقع‌بین باشد، نباید متوهم و خیال‌پرداز باشد، باید واقعیت‌ها را درست ببیند تا درست برنامه‌ریزی کند. تقوا یعنی همین، تقوا یعنی اینکه انسان مراقبت کند تا به اوج واقع‌بینی برسد.

اگر خوب قرآن بخوانی، قرآن دل تو را نورانی می‌کند. از کجا بفهمم که دل من نورانی شده است؟ بعضی‌ها فکر می‌کنند که باید دنبال حس خوب بروند، نه؛ دنبال نگاه درست باید بروند، ببین که واقع‌بین شده‌ای یا نه؟ واقع‌بینی معنای عمیق احساس خوب معنوی، حال خوش روحانی و نورانی است. تقرب به خدا با انسان چه کار می‌کند؟ آدم هرچه به خدا نزدیک‌تر می‌شود مثل خدا درست می‌بیند، دیگر هیچ توهمی در کارش نیست. طبق روایتی از امیرالمؤمنین(ع) مؤمن مقرب حتی وقتی که می‌خواهد گمانه‌زنی بکند و احتمال بدهد حرفش درست در می‌آید، از بس همه‌چیز را درست می‌بیند، از بس که انسان واقع‌بینی است. «اتَّقُوا ظُنُونَ الْمُؤْمِنِینَ فَإِنَّ اللَّهَ تَعَالَى جَعَلَ الْحَقَّ عَلَى أَلْسِنَتِهِم‏» (نهج البلاغه، صبحی‌صالح، ص529)

قرآن به مؤمنین می‌فرماید: دشمنان از شما شکست می‌خورند، چون آدم‌های نفهمی هستند

در آیات کریمۀ قرآن خداوند متعال در کلام فوق‌العاده‌ای می‌فرماید: اگر شما مؤمنین بیست نفر باشید بر دویست نفر از دشمنان‌تان غلبه می‌کنید و پیروز می‌شوید. بعد می‌فرماید ما تخفیف می‌دهیم، اگر شما ده نفر باشید بر بیست نفر پیروز می‌شوید، یعنی ده برابر را به دو برابر تقلیل می‌دهد. چطور مؤمنین می‌توانند بر دوبرابر یا بر ده برابر از دشمنان خودشان غلبه کنند؟ خدا علتش را توضیح می‌دهد؛ می‌فرماید برای اینکه آنها آدم‌های نفهمی هستند! به همین سادگی! «یا أَیُّهَا النَّبِیُّ حَرِّضِ الْمُؤْمِنینَ عَلَى الْقِتالِ إِنْ یَکُنْ مِنْکُمْ عِشْرُونَ صابِرُونَ یَغْلِبُوا مِائَتَیْنِ وَ إِنْ یَکُنْ مِنْکُمْ مِائَةٌ یَغْلِبُوا أَلْفاً مِنَ الَّذینَ کَفَرُوا بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لا یَفْقَهُون‏» (انفال،65)

قرآن می‌فرماید دشمنان شما از شما شکست می‌خورند، چون آنها آدم‌های نفهمی هستند. مؤمن یعنی آدم فهمیده. دشمنان شما فکر می‌کنند که دارند برنامه‌ریزی می‌کنند، ولی همیشه در برنامه‌ریزی‌های‌شان مثل پت و مت، اشتباه کرده و خراب می‌کنند. همین الان چقدر از مؤمنان این حرف‌های خدا را در قرآن قبول دارند؟ اگر همین را قبول داشته باشی، کلی حالت خوب می‌شود.

چهل سال است دشمنان ما برای نابودی ما تمام امکانات دنیا را بسیج کرده‌اند، امکانات ابرقدرت‌ها جلوی ما قرار گرفت، ما هم که مشکلات‌مان کم نیست، اما وقتی نگاه کلان داشته باشید، می‌بینید که در این چهل سال ما قوی‌تر شده‌ایم و آنها ضعیف‌تر، چرا؟ آیا بی‌دلیل این‌طوری شده است؟ خیلی نابخردانه است که آدم بگوید «بدون سبب این‌طور شده است!» دلیلش این است که آنها درست برنامه‌ریزی نمی‌کنند. اگر ما درست‌تر از این برنامه‌ریزی می‌کردیم تا حالا به پیروزی کامل رسیده بودیم. وضع‌ ما هم ایده‌آل نیست. ولی با اینکه وضع‌ ما ایده‌آل نیست، تاحالا سه هیچ از آنها جلو هستیم. آنها اصلاً نمی‌خواستند ما به اینجا برسیم. ما اگر مؤمنانه‌تر رفتار می‌کردیم و اگر مدیران‌مان فهیم‌تر از این بودند، الان خیلی جلوتر بودیم.

اگر شما بگویید آمریکا علیه ما احمقانه برنامه‌ریزی می‌کند، خیلی‌ها باورشان نمی‌آید، می‌گویند «آنها اتاق فکر دارند، برنامه‌ریزی می‌کنند، آنها حساب بیست سال آینده را کرده‌اند...» بله؛ حساب بیست سال آینده را کرده‌اند ولی خراب حساب می‌کنند. اگر تو درست حساب نکنی از آنها ضربه می‌خوری؛ در این تردیدی نیست. همین ضربه‌هایی هم که تا الان خوردیم به خاطر اشتباه خودمان بوده و الا آنها احمقانه عمل کرده‌اند.

افزایش واقع‌بینی و عقل مردم لازمۀ شکل‌گیری یک جامعۀ جهانی پایدار تا قیامت است

خدا در قرآن خیلی ساده به پیامبر(ص) می‌فرماید که تو بر آنها پیروز می‌شوی، یک گروه کمی از مؤمنین می‌توانند بر آنها پیروز شوند، به این خاطر که آنها آدم‌های نفهمی هستند. در اولین نبرد تاریخ اسلام یعنی جنگ بدر، همین اتفاق افتاد؛ مسلمانان سیصد و سیزده نفر بودند، بر دشمن که حدود هزار نفر بودند پیروزی مطلق یافتند. چطوری پیروز می‌شوند؟ خدا می‌فرماید آنها آدم‌های نفهمی هستند؛ تو اصلاً هنر نکردی بر آنها پیروز شدی. حتی نمی‌فرماید مؤمنین پیروز می‌شوند چون آدم‌های شجاعی هستند یا آدم‌های از خودگذشته‌ای هستند. در قرآن این حرف‌‌ها را نداریم! بلکه می‌فرماید: کافر نفهم است ولی تو آدم فهمیده‌ای هستی، چون مؤمن هستی. اصلاً ایمان، آدم را فهمیده بار می‌آورد. این مطلب باید برای ما جا بیفتد.

چرا برویم مسجد؟ چرا سراغ عبادت برویم؟ برای اینکه می‌خواهیم فهم‌مان قوی بشود. در آخرالزمان که حضرت ولی‌عصر(عج) ظهور می‌فرمایند چه کار می‌کنند؟ «إِذَا قَامَ قَائِمُنَا ع وَضَعَ یَدَهُ عَلَى رُءُوسِ الْعِبَادِ فَجَمَعَ بِهَا عُقُولَهُمْ وَ کَمَلَتْ بِهَا أَحْلَامُهُم‏»(کمال‌الدین، ج2، ص675) ایشان بر سر مردم دست می‌کشند و عقل‌شان افزایش پیدا می‌کند؛ وقتی که عقل افزایش پیدا کند یک جامعۀ جهانی پایدار تا قیامت، رو به پیشرفت، پر از سرگرمی و دلگرمی درست می‌شود. واقعاً بشر می‌تواند بعد از عمری رنج و شکنجه که دوری از خدا را تحمل کرده، تجربه‌ای تاریخی‌ از یک زندگی خوب رقم بزند.

نه مادی‌گرایی توأم با خیال‌پردازی، نه معنویت‌گرایی منهای واقع‌بینی

دوری از خدا، آدم را متوهم بار می‌آورد، به همین سادگی. این مضمون در قرآن کریم فراوان آمده است، مثلاً می‌فرماید «صُمٌّ بُکْمٌ عُمْیٌ فَهُمْ لا یَعْقِلُون‏» (بقره،171) کافران نمی‌توانند بفهمند. علامۀ طباطبائی در تفسیر المیزان مفصل توضیح می‌دهند که غربی‌ها واقعاً حرف علمی ندارند، همه‌اش خیال‌پردازی می‌کنند. بعضی‌ها هم یک معنویت بریده از واقعیت‌های دنیا دارند، دل‌شان خوش است که اسم خدا را وسط می‌آورند، دل‌شان خوش است که یک احساس تعلق و ارتباط با خدا دارند. بعد می‌فرماید هر دوتای اینها غلط است، نه مادی‌گرایی توأم با خیال‌پردازی، نه معنویت‌گرایی منهای واقع‌بینی، بلکه معنویت اصیل، معنویتی است که نیازهای طبیعی انسان را جواب می‌دهد، مطابق طبیعت و فطرت انسان است. اگر دین را این‌گونه معرفی‌ کنیم برای مردم پدیدۀ خیلی شیکی می‌شود و خیلی زیبا جلوه می‌کند. واقعیت دین همین است، ما نمی‌خواهیم دین را بَزک کنیم برای اینکه مردم بپسندند؛ دین اصلاً یعنی همین.

عشق ما به امام حسین(ع) مثل جذب آهن به آهنربا، یک امر طبیعی است

دو چیز را از واقعیت جدا نکنید: 1- موضوع ایمان به غیب، ارتباط معنوی و عقیدۀ ناب و سالم، همۀ اینها یعنی واقعیت. ایمان چیزی جز غرق شدن در واقعیت‌ها و مستحکم‌ شدن واقع‌بینی در وجود انسان نیست. 2- مقولۀ محبت و عاطفه که در جلسۀ قبل کمی دربارۀ آن صحبت کردیم. ما عاشق امام حسین(ع) هستیم یعنی چه؟ این انتخاب ما است؟ این یک امر طبیعی است مثل این است که براده‌های آهن، جذب آهنربا می‌شوند.  

براده را روی کاغذ بریز، یک آهنربا زیرش نگه دار، براده‌ها روی کاغذ منظم می‌شوند، چون براده‌ها اطراف قطب مثبت و منفی شکل منظم پیدا می‌کنند و این خیلی طبیعی است. جذب ما به اباعبدالله‌الحسین(ع) هم شبیه این است. امام‌حسین(ع) به ما علاقه دارد «خیلی حسین(ع) زحمت ما را کشیده است»، او به فکر ما است. امام زمان(عج) هم سعادت ما را می‌خواهد. طبق روایت، ارواح انسان‌ها گروه‌گروه هستند و باهمدیگر ارتباط دارند، روح‌هایی که همدیگر را می‌شناسند به هم می‌پیوندند و روح‌هایی که همدیگر را نمی‌شناسند با هم اختلاف می‌کنند «الْأَرْوَاحُ جُنُودٌ مُجَنَّدَةٌ فَمَا تَعَارَفَ مِنْهَا ائْتَلَفَ وَ مَا تَنَاکَرَ مِنْهَا اخْتَلَف‏» (من لایحضره الفقیه، ج4، ص380) رابطه روحی خیلی طبیعی است، در جذب و دفع یکدیگر مثل رابطۀ فیزیکی دو قطب آهنربا هستند. بعضی‌ها عشق به امام حسین(ع) ندارند چون وجود خودشان را داغون و نابود کرده‌اند. مثل کسی که پاهای خودش را قطع کرده و دیگر نمی‌تواند بدود! خب پا ندارد که بتواند بدود.

کسی که دل خودش را بیمار و سیاه کرده است، محبت امام حسین(ع) را نمی‌چشد خودش هم محبت ندارد، و الا شما که به امام حسین(ع) محبت دارید یک مسئله طبیعی است، شما هنر نکرده‌اید. بعضی وقت‌ها عاشق‌های امام حسین(ع) می‌خواهند قیافه بگیرند، به ایشان بگویید نباید قیافه بگیری، اصلا عشق تو به امام حسین(ع) باید خیلی بیشتر از این حرف‌ها باشد، اگر طبیعی باشی عاشق امام حسین(ع) هستی چون یک حرارتی در قلوب مؤمنین نسبت به أباعبدالله‌الحسین می‌آید، «إِنَّ لِقَتْلِ الْحُسَیْنِ حَرَارَةً فِی قُلُوبِ الْمُؤْمِنِینَ لَا تَبْرُدُ أَبَداً» (مستدرک الوسائل، ج10، ص318)  این یک مسئلۀ طبیعی است، ما کسب و اکتساب نکرده‌ایم.

تکامل یعنی اینکه «شکوفا بشو، خودت بشو، به خودت صدمه نزن»

اینکه می‌‌گویند انسان باید تکامل پیدا کند یعنی چه؟ در قرآن یک‌بار هم کلمۀ تکامل به این معنا که انسان ناقص است و با رفع نقص، کامل بشود وجود ندارد. خدا که انسان را ناقص نیافریده است «لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ فی‏ أَحْسَنِ تَقْویم‏» (تین،4) تکامل یعنی شکوفا بشو، خودت بشو، به خودت صدمه نزن، حجاب‌ها را از روی خودت بردار، تو خودت هستی هرچه هستی، خوبی‌ها در درونت هست، بنا نیست تو کامل بشوی، بنا است خوبی‌های درون تو بروز و ظهور پیدا کند. لذا در ادبیات اصیل دینی ما کلمۀ تکامل را کمتر می‌بینید، کامل شدن برای یک موجود ناقص است. کامل شدن عُجب هم می‌آورد. اما وقتی بگویی «من شکوفاتر شدم، خودِ حقیقی خودم را بیشتر پیدا کردم» کمتر دچار عُجب می‌شوی. ما وقتی عاشق امام حسین(ع) می‌شویم کامل‌تر نمی‌شویم، خودمان هستیم.

قرآن به جای کمال از یک کلمۀ دیگر استفاده می‌کند، می‌فرماید «إِلاَّ مَنْ أَتَى اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلیم‏» (شعراء،89) وقتی انسان «رسیده» شود، خدا می‌فرماید او «سالم» است، یعنی همانی است که من آفریده بودم، به خودش صدمه نزده است. پس اگر به اینجا رسیده همانی بود که من آفریدم، طبیعی و سالم است. میوه‌ای که گندیده می‌شود دیگر سالم نیست، آن را دور می‌اندازی. وقتی که میوه سالم است می‌گویی «به‌به!» از آن خوشت می‌آید، عطر دارد، مزه دارد. کسی که خودش را خراب کرده باید مذمت بشود، اما کسی که سالم مانده نباید تشویق شود، او کارش را انجام داده است. اتفاقاً او باید از خدا تشکر کند، اولیاء خدا همین‌کار را می‌کنند؛ عبادت اولیاء خدا همین‌طوری است، عبادت رسول خدا(ص) و عبادت أمیرالمؤمنین(ع) همه‌ تمنا و تشکر و عذرخواهی از خدا است.

اگر بگویید «شما خیلی کار خوبی کردی» می‌گوید من کاری نکردم، من طبق طبع خودم رفتار کردم. اگر فرزندی را که به آغوش مادرش علاقه‌مند است، تشویق کنی و بگویی «عجب فرزند عاشقی! ای نوزاد تو چگونه به این سطح از کمال و رشد رسیدی؟ تو واقعاً عاشق هستی...» او یک نگاه عاقل‌ اندر سفیه به تو می‌کند و می‌گوید چه می‌گویی؟ این طبیعی است که بچۀ دو ساله آغوش مادرش را بخواهد. رفتار بچه طبق طبیعت او است، نه برای کسی قیافه می‌گیرد، نه برای کسی تعریف می‌کند. آن وقت ما دل ‌خوش هستیم و از خودمان تعریف می‌کنیم که ما عاشق امام حسین(ع) هستیم! شاید بهترین شعر در وصف عاشقان امام حسین(ع) همین شعر مشهور باشد «هر که از عشق تو دیوانه نشد، عاقل نیست / عاقل آن است که از عشق تو دیوانه شود» این شعر خوبی است چون عاشق‌ها را زیاد تحویل نگرفته است، می‌گوید تو همان آدم عاقل هستی، کسی که عشق تو را ندارد، او عاقل نیست و الا تو داری مطابق طبع خودت رفتار می‌کنی.

عشق و ایمان، انسان را به نهایت واقع‌بینی می‌رساند /اگر تمرین واقع‌بینی کنیم می‌توانیم به اوج ایمان و عرفان برسیم

در مراتب عالی معنوی اگر عشق و ایمانی هست، یعنی نهایت واقع‌بینی یک انسان، واقعیت وجود انسان همین عشق است. عشق و ایمان، انسان را به نهایت واقع‌بینی می‌رساند. اگر عشق و ایمان به خدا و اولیاء خدا نداشته باشم، یعنی اینکه اولاً من واقع‌بین نیستم، ثانیاً از واقعیت وجود خودم فاصله گرفتم، ثالثاً اینکه فاصله‌ام با واقعیت مدام دارد زیاد می‌شود، از واقعیت دورتر می‌شوم، نسبت به واقعیت کورتر می‌شوم.

در نتیجه اگر ما تمرین واقع‌بینی کنیم می‌توانیم به اوج ایمان و عرفان برسیم. در کجا می‌خواهی واقع‌بینی را تمرین کنی؟ در زندگی مادی دنیا. از خیال‌پردازی دست بردار، واقع‌بینانه زندگی کن، اصلاً اسم خدا و پیغمبر را هم نیاور. بیشتر از نصف دستورهای دین همین است، مثلاً می‌فرمایند اگر می‌خواهی واقع‌بینانه زندگی کنی بین‌الطلوعین نخواب، سحر برای عبادت بلند شو، سیرنشده از پای سفره بلندشو، گرسنه نشده غذا نخور. و صدها دستور دیگر... اینها به واقعیت جسم ما ربط دارد، به واقعیت اعصاب و روان ما ربط دارد. این دستورها یعنی اینکه طبیعی زندگی کن، حتی اگر خدا و پیغمبر را هم نداشته باشی، اگر همین‌ها را اجرا کنی یک آدم طبیعی‌ می‌شوی. بعد از اینکه انسان واقع‌بین شد، دین دایرۀ واقعیت‌ها را گسترش می‌دهد. این‌طور نیست که دین بگوید: هم واقع‌بین باش هم خداپرست باش! نه؛ وقتی دین می‌گوید واقع‌بین باش، یعنی همۀ واقعیت‌ها را ببین، و خدا برجسته‌ترین واقعیت موجود در عالم است. من واقعیت‌های دیگر را با حس تجربه می‌کنم یا از افراد باتجربه می‌شنوم، واقعیت وجود خدا را چطوری حس و لمس کنم؟ خدا می‌فرماید من یک‌نفر را برای تو می‌فرستم که او از واقعیت وجود خدا، از واقعیت چگونه عمل کردن خدا، از واقعیت سنت‌هایی که خدا بر حیات تو حاکم کرده خبر دارد و به تو خبر می‌دهد؛ اسم او «پیغمبر» است.

علاقۀ شدید به خدا و اولیاء خدا هم یک واقعیت در وجود انسان است

رسول‌الله الاعظم(ص) عقل کل است، عقل چه کمکی به انسان می‌کند؟ عقل درست فهمیدن و درست دیدن را به انسان یاد می‌دهد. ما شنیده‌ایم که پیامبر اکرم(ص) نور هستند، نور یعنی چه؟ نور یعنی همان عقل، کِی آدم سیاه می‌شود؟ وقتی عقلش کم بشود، کی نورانی می‌شود؟ وقتی عقلش زیاد بشود. بعضی‌ها خیلی تعجب می‌کنند و می‌گویند پس احساسات معنوی چه می‌شود؟ می‌گویم: مگر آنها خلاف واقع هستند، مگر چیزی در عرض واقعیت وجود دارد؟

علاقۀ شدید در وجود انسان، یک واقعیت است. این علاقه به چه موجودی می‌پیوندد؟ این هم یک واقعیت ثبت‌شده در طبیعت انسان است، شما این علاقه را به هرکسی نمی‌توانی داشته باشی. علاقۀ شدید به خدا و اولیاء خدا و به جاودانگی هم یک واقعیت در وجود انسان است. اگر شما علاقۀ شدید به خدا و اولیاء خدا و خدا و جاودانگی پیدا کنی یک اتفاق واقعی افتاده است، مثل افتادن یک شیء روی زمین در اثر نیروی جاذبه. وقتی یک چیزی به زمین می‌افتد، شما نمی‌گویید که او چقدر عاشق زمین است! این اثر طبیعی نیروی جاذبه است. به همین صورت، اگر شما عاشق امام حسین(ع) بشوی، نیاز به تشویق نداری چون یک کار طبیعی انجام داده‌ای؛ از آن طرف، جذبه هست و از این‌طرف حرکت. کسی که به امام حسین(ع) علاقه ندارد، وجود خودش را متلاشی کرده و از حالت طبیعی خارج شده است.

کسانی که به یاد خدا هستند، یعنی این واقعیت بزرگ را ندیده نمی‌گیرند

از خدا بخواهیم که ما را از توهم بیرون بیاورد و واقع‌بین کند. چرا در روایت فرموده‌اند: یک ساعت تفکر از یک سال‌ عبادت بدون تفکر بهتر است! «تَفَکُّرَ سَاعَةٍ خَیْرٌ مِن‏ عِبادة سَنَةٍ» (تفسیر العیّاشی، ج2، ص208) یک ساعت تفکر، خودش یک عبادت بسیار قیمتی‌ است. توصیه شده کسانی که برای مناجات و نماز شب بیدار می‌شوند این آیات را بخوانند: «الَّذینَ یَذْکُرُونَ اللَّهَ قِیاماً وَ قُعُوداً وَ عَلى‏ جُنُوبِهِمْ وَ یَتَفَکَّرُونَ فی‏ خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ رَبَّنا ما خَلَقْتَ هذا باطِلاً سُبْحانَکَ فَقِنا عَذابَ النَّار» (آل عمران،191) کسانی که به یاد خدا هستند، یعنی این واقعیت بزرگ را ندیده نمی‌گیرند، از خواب بیدار شدند و بزرگ‌ترین واقعیت عالم هستی را می‌بینند و غرق این واقعیت بزرگ هستند. «فَأَیْنَما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّه‏» (بقره،115) هرجا، هرطرف رو می‌کنی خدا هست، او تو را احاطه کرده است، این واقعیت است.

«وَ یَتَفَکَّرُونَ فی‏ خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ» و در خلقت آسمان‌ها و زمین تفکر می‌کند، یعنی در بزرگ‌ترین واقعیتی که خدا آفریده تفکر می‌کند، بعد به نتیجه می‌رسد، نتیجۀ عقلانی؛ «ربَّنا ما خَلَقتَ هَذا باطِلاً» تو اینها را بیخود نیافریدی، چون تو کار بیخود نمی‌کنی، این هم یک واقعیت دیگر است. «سُبحانَک» این هم یک واقعیت دیگر است، تو منزه هستی که کار بیخود بکنی، حتماً یک قصد و اراده‌ای داشتی، این اراده برای چه بوده است؟ غرض خلقت، من هستم. همۀ اینها را برای من آفریدی که من به تو پی ببرم، به سوی تو بیایم، این واقعیت‌ها من را احاطه کنند، من را از درگیری‌های غلط و توهمی در بیاورند.

«سُبْحانَکَ فَقِنا عَذابَ النَّار» من را از عذاب جهنم نجات بده. یکی از واقعیت‌های عالم هستی هم عذاب جهنم است. هر کارخانه‌ای تولیداتی دارد، اما بعضی از تولیدات کارخانه، درست از آب در نمی‌آیند لذا آنها را در ضایعات می‌اندازند، آنها را در بسته‌بندی نمی‌گذارند تا برای مصرف روانۀ بازار بشود. جهنم همان بخش ضایعات حیات است، بعضی افراد خودشان را ضایع می‌کنند، «فَقِنا عَذابَ النَّار» یعنی من خودم را ضایع کردم اما تو نگذار من را در ضایعات بیندازند، درستم کن، «ظَلَمْتُ نَفْسِی وَ تَجَرَّأْتُ بِجَهْلِی‏» (دعای کمیل) یعنی اگر جرأت پیدا کردم گناه کنم از سر جهل و نادانی‌ام بود، نفهمیدم. جهل یعنی چه؟ یعنی کور بودن نسبت به واقعیت.

اگر واقعیت‌های بزرگ را ببینی، از واقعیت‌های تلخ کوچک عبور می‌کنی

این یک مدل برای نگاه کردن به دین نیست، این اصلِ نگاه و اصلِ ماجرا است. بعضی‌ها فکر می‌کنند که حال خوش، در ندیدن واقعیت‌ها است، نه؛ حال خوش در دیدن همۀ واقعیت‌ها است. ما واقعیت‌های تلخی داریم که اذیت‌مان می‌کند. اگر واقعیت‌های بزرگ‌تر را ببینی این واقعیت‌ها در نظرت کوچک می‌شود، آنها را ندیده نگیر، ببین که این واقعیت‌ها در مقابل واقعیت‌های بزرگ، بسیار کوچک است و از آن عبور کن، آن وقت حال خوب پیدا می‌کنی.

بیایید حال خودمان را بیخودی خوش نکنیم، این خودش یک راه رسیدن به حال خوب است. بیخودی خودمان را دچار توهم نکنیم، این خودش یک راه برای رسیدن به حال خوب است، اگر یک زمانی دیدیم حال‌مان خیلی بد شده، حتماً به خاطر این است که یک زمانی، بیخودی حال‌مان را خوش کرده‌ایم و حالا از آن حال خوشِ کاذب بیرون آمدیم و در خوف صادق یعنی حال بدِ عمیقِ پایدارِ ضربه‌زننده افتادیم.

یکی از واقعیت‌های بزرگ عالم: «ما خدایی داریم که قدرت دارد واقعیت‌های عالم را تغییر بدهد»

یک واقعیت خیلی بزرگ در عالم وجود دارد و آن هم این است: ما یک خدایی داریم که قدرت دارد واقعیت‌های عالم را تغییر بدهد. واقعیت این است که ما خراب کردیم ولی قدرت فوق‌العادۀ خدا می‌تواند درستش بکند. آقای بهجت می‌فرمود که اصل دعا استغفار است. استغفار یعنی «خدایا! من خراب کردم ولی تو قدرت داری که درست کنی و اثرش را از بین ببری» این واقعیت خیلی مهم است که خدا می‌تواند. شرط مهمش چیست؟ اصل استغفار این است که تو بفهمی از خدا چه می‌خواهی، این تو را مستحق عفو و مغفرت خواهد کرد.

امام باقر(ع) می‌فرماید: «وَ اللَّهِ مَا یَنْجُو مِنَ الذَّنْبِ إِلَّا مَنْ أَقَرَّ بِه‏» (کافی/ج2/ص426) به خدا قسم! از گناه نجات پیدا نمی‌کند مگر کسی که به آن اقرار بکند، چرا اقرار کند؟ اقرار یعنی اینکه من فهمیدم چه کار کرده‌ام؛ من خلاف طبیعتم عمل کردم، خلاف طبیعت عالم عمل کردم، خدایا اگر من به تو نرسیدم و به سمت تو نیامدم در اثر نفهمی‌ام و کورباطنی‌ام بود، من از واقعیت فاصله گرفتم. حالا چه کار کنم؟ تو من را موجود فهیمی آفریدی، من می‌فهمم که دارم به سمت سطل ضایعات می‌روم. این دردناک است، اصلاً حذف شدنم از عالم و از هستی دردناک است. حالا ببخش!

خدا می‌گوید «من می‌بخشم!» این هم یک واقعیت است. اگر می‌خواهند به بچه‌ها اصول عقاید درس می‌دهند همان اول باید بگویند یک خدایی داریم که جبران‌کننده است، حتی تبدیل‌کنندۀ سیئه به حسنه است، «فَأُوْلئِکَ یُبَدِّلُ اللَّهُ سَیِّئاتِهِمْ حَسَناتٍ وَ کانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحیما» (فرقان،70) استغفار یعنی این. باید این قدرت خدا، این ارادۀ خدا، این لطف خدا و این مهربانی خدا را جا بیندازند و الا زندگی کردن خیلی وحشتناک است چون اولین اشتباه آخرین اشتباه است و مراتب بدتر بعدی مثل دومینو روی سر آدم می‌آید.

یکی از واقعیت‌های شیرین، یاد امام حسین(ع) است که خرابی‌های وجود ما را سالم‌سازی می‌کند

یکی دیگر از واقعیت‌های شیرین عالم، این است که خدا یک امام مهربان به نام حسین(ع) به ما داده است و این واقعیت شیرین‌تر از همۀ واقعیت‌های عالم وجود است. مرحوم سید علی قاضی فرمودند در عالم مکاشفه دیدم که رحمة الله الواسعه، امام حسین(ع) است، و باب رحمة الله الواسعه، أباالفضل‌العباس(ع) است. علامه طباطبایی(ره) در این‌باره فرمودند: «مرحوم سیدالسالکین، عارف وارسته، آقای سیدعلی قاضی(ره) فرمود: هنگام مکاشفه برای من روشن و آشکار شد که مظهر رحمت کلیة الهیه در عالم هستی، وجود مقدس حضرت سیدالشهدا‌ اباعبدالله‌الحسین علیه‌السلام است و باب آن‌ حضرت و پیشکار او، سقای کربلا، سرحلقة ارباب وفا، باب الحوائج الی‌الله ابوالفضل العباس صلوات ‌الله ‌و سلامه علیه است.» (امام‌حسین(ع) آفتاب تابان ولایت، محمد محمدی اشتهاردی، ص103)

علی‌رغم واقعیت‌های وجود ما که پر از سیاهی و خرابی و ناسالمی است، یاد امام حسین(ع) وارد وجود ما می‌شود و شروع به سالم‌سازی می‌کند. امام حسین(ع) برای این حرکت خیلی رنج کشیده است؛ ایشان وقتی که می‌آید بدنش تیرباران شده‌ است، وقتی که می‌آید هنوز خون‌ گلوی علی‌اصغر(ع) روی بدن مطهرش هست، وقتی می‌آید هنوز اشک‌هایی که در کنار نهر علقمه ریخته، روی صورتش هست. امام حسین(ع) با این وضعیت به سمت شما می‌آید. بدن شهید تر و تازه است، هنوز بدن أباعبدالله‌الحسین(ع) تر و تازه است، به همان لطافتی که بدن حضرت پر از جراحت بود. وقتی به کربلا می‌روید واقعاً باور می‌کنید به چند متری این بدن مطهر می‌روید که تشعشعات نوری و حبِّی این بدن مطهر روی قلب انسان اثر می‌گذارد.

(الف3/ن2)


<<جلسۀ قبل

جلسۀ بعد>>

نظرات

ارسال نظر

لطفا قبل از ارسال نظر اینجا را مطالعه کنید

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
دسترسی سریع سخنرانی ها تنها مسیر استاد پناهیان ادبستان استاد پناهیان درسنامۀ تاریخ تحلیلی اسلام کلیپ تصویری استاد پناهیان کلیپ صوتی استاد پناهیان پرونده های ویژه حمایت مالی بیان معنوی پناهیان

آخرین مطالب

آخرین نظرات

بیان ها راهکار راهبرد آینده نگری سخنرانی گفتگو خاطرات روضه ها مثال ها مناجات عبارات کوتاه اشعار استاد پناهیان قطعه ها یادداشت کتابخانه تالیفات مقالات سیر مطالعاتی معرفی کتاب مستندات محصولات اینفوگرافیک عکس کلیپ تصویری کلیپ صوتی موضوعی فهرست ها صوتی نوبت شما پرسش و پاسخ بیایید از تجربه... نظرات شما سخنان تاثیرگذار همکاری با ما جهت اطلاع تقویم برنامه ها اخبار مورد اشاره اخبار ما سوالات متداول اخبار پیامکی درباره ما درباره استاد ولایت و مهدویت تعلیم و تربیت اخلاق و معنویت هنر و رسانه فرهنگی سیاسی تحلیل تاریخ خانواده چندرسانه ای تصویری نقشه سایت بیان معنوی بپرسید... پاسخ دهید...