۹۶/۰۲/۰۵ چاپ ایمیل و پی دی اف

کلیپ صوتی | پاسخ استاد پناهیان به یک سؤال فراگیر

شناسنامه:

مدت: 12دقیقه | دریافت با کیفیت: [پایین(2MB) | متوسط(6MB) ]

متن:

سوال مجری: ما با حاج آقای پناهیان در مورد شیوه‌های انتقال مفاهیم دینی صحبت می‌کنیم. سؤالات زیادی حاج آقا به دستمان رسیده. اگر اجازه بدهید من اولین سؤال را بخوانم. من و همسرم از ابتدای زندگی مشترک نسبت به حلال و حرام بودن درآمدمان جدّیت و حتی می‌توانم بگویم که وسواس داشتیم و تا اندازه‌ای هم که عقلمان می‌رسید سعی می‌کردیم که مفاهیم دینی را به طور صحیح به فرزندانمان منتقل کنیم. امّا حالا پس از گذشت چند سال حاج آقای پناهیان و اینکه آنها الآن وارد فضای جامعه و کار شدند، دیگر از آن فرزندان سالم و متدیّن و مؤدب خبری نیست.

ایشان ادامه می‌دهند به نظر شما من و همسرم چه کار دیگری می‌بایست می‌کردیم؟ آیا هر فرزندی که خلافکار می‌شود نتیجۀ کوتاهی والدین است؟ دوست دارم از شما بشنوم که والدین وظیفۀ اساسی‌شان در تربیت فرزند چیست و نهایتاً چه انتظاری باید داشته باشند؟ شاید سؤال خیلی از دوستان بینندۀ‌مان هم باشد.

 

استاد پناهیان: چند تا پاسخ دارد. پاسخ اول که خیلی کوتاه هست و روشن این است که شما تا چهارده سالگی برای تربیت فرزندتان تلاش بکنید. بعدش هر چی شد به شما ارتباطی ندارد.

مجری: یعنی چی به شما ارتباطی ندارد؟

بله او یک انسانی است، خدا دارد، قیامت دارد، مستقل است و خدا شما را مؤاخذه نمی‌کند به خاطر بدی او.

مجری: بالاخره پدر و مادر دلسوز هستند دیگر، صلاح بچۀ‌شان را می‌خواهند. یعنی هیچ مسئولیتی متوجه ما نیست؟!

ببینید یک وقتی شما...، شما اگر...، مسئولیت متوجه نیست، ولی دلسوزی را داشته باشند. نزد پروردگار عالم مؤاخذه نمی‌شوند، ولی دلسوز هستند، خب دلشان بسوزد. بچۀ‌شان تصادف هم می‌کند دلسوز هستند، ولی مگر می‌شود جلوی تصادف‌ها را گرفت؟ از چهارده سالگی به بعد او یک انسان مکلّف است و قبل از اینکه در مقابل پدر و مادر مسئول باشد در مقابل خدا مسئول است. پدر و مادر، کمک، هدایت، محبّت خودشان را نسبت به فرزنداشان قطع نکنند. کمک چه‌جوری می‌توانند انجام بدهند؟ رفقایی را سر راهشان قرار بدهند؛ نه رفقایی را بهشان تحمیل کنند. کمک چه‌جوری می‌توانند انجام بدهند؟ با بچه‌هایشان بیشتر شاد باشند و بیشتر زندگی کنند.

در فضای کودکانۀ بچه‌ها، در فضای نوجوانی بچه‌ها بیشتر حضور غیر آزار دهنده داشته باشند. با بچه‌هایشان گفتگوی منطقی بیشتر داشته باشند. به بچه‌ها فرصت تفکر بیشتر بدهند. یعنی اجازه بدهند بچه خودش به این مطلب برسد. یک معلم خوب آن کسی است که سر کلاس یک مسئله را مطرح کند، در بسیاری از دروس اینجوری خوب است درس داده بشود؛ یک مسئله را مطرح کنند بچه‌ها را آزاد بگذارند برای جواب دادن. معمولاً بچه‌ها دقیق‌ترین پاسخ‌ها را اول نمی‌گویند؛ حتی ممکن است غلط‌ترین پاسخ‌ها را اول بگویند. بعد شروع کنند با کمک بچه‌ها پاسخ‌ها را نقد کنند. این یعنی فرصت تفکر بهش دادی. استقلال او را باور کنیم یعنی این.

ما کمک بکنیم، آموزش بدهیم، هدایت بکنیم، محبّت بکنیم، امّا استقلال‌شان را هم به رسمیّت بشناسیم و اگر بچۀ ما بچۀ صالحی نشد بدانیم که او خدا دارد و به او هم بگوییم که در مقابل خدا مسئول هستی. ما وقتی که بالای سر بچه‌ها خیلی محکم بخواهیم وایستیم، بچه‌ برایش گناه دوبرابر لذّت دارد. چون هم مخفیانه انجام داده سر پدر و مادر را کلاه گذاشته، هم بالاخره یک هوس طبیعی، یک لذّت طبیعی خواهد داشت دیگر.

پس ما اگر به بچه‌هایمان بگوییم که بچه‌ها، زیرآبی رفتن پیش پدر و مادر و جامعه برای خطاکردن یا مخالفت کردن و لج‌بازی کردن با پدر و مادر، این سودی به حال شما ندارد، شما اصلاً مستقل هستی، اصلاً برو هر کاری دلت می‌خواهد بکن. ولی وقتی که ما آمدیم گفتیم بچه‌ نه، تو بچۀ من هستی من باید تو را درستت کنم.

مجری: هنوز به آن رشد نرسیدی که خودت تصمیم بگیری.

من خودم می‌خواهم ادارۀ تو را به عهده بگیرم. من می‌خواهم تو را کنترل کنم. من می‌خواهم تو خوب از آب دربیایی. اگر اینجوری بگوییم بچه احساس مسئولیت نمی‌کند. وقتی که احساس مسئولیت نکرد، فقط انگیزۀ فرار از دستورات پدر و مادر در وجودش موج می‌زند. خودِ این عامل خراب شدن می‌شود. نگرانی بیجا و عدم احساس استقلال موجب در رفتن بیشتر او می‌شود.

نکتۀ بعدی چیه؟ گاهی از اوقات ما نسبت به بچه‌هایمان احساس مالکیت داریم. دلسوزی نسبت به بچه درست است، ولی ما یادمان باشد ما مالک بچه‌ها نیستیم ها! بچه‌ها هم آن دورانی که کودک بودند مالکشان نبودیم، حق نداشتیم هر جوری دلمان می‌خواهد باهاشون رفتار کنیم؛ هم آن زمانی که باید ادب می‌شدند هفت سال دوم، ما مالک نبودیم، هم الآن مالکشان نیستیم. بعضی وقت‌ها آن احساس مالکیت است که پدر و مادر را اذیت می‌کند. این مال من است نباید خراب بشود. مثل همان عصبانیت است که یک کسی زدند به ماشینش عصبانی می‌شود. حالا مال تو که نبوده که، مال خدا بوده عاریت دادند دست تو. تو دیگر چرا اینقدر از کوره در می‌روی؟

مجری: برایش زحمت کشیدم خب!

خب باشد، شما برای هر چی زحمت بکشی آنها مال خداست. مال شما نیست.

مجری: برای بچه وقت گذاشتم، انرژی گذاشتم!

باشد مالکش نیستی. وظیفه‌ات بوده باید این کار را می‌کردی. البته بچه مدیون پدر و مادر است. احساس مالکیت گاهی امتحانات الهی را سخت‌تر می‌کند. اصلاً می‌خواهد برای اینکه این احساس مالکیت شما از بین برود یک جورهایی بچه‌‌ها را آن جوری که طبق میل تو هست قرار نمی‌‌دهد. اینکه بچه فتنه است، برای آدم محلّ امتحان است یعنی همین.

بنده فکر می‌کنم شهید چمران یکی از مراحل رشدش آنجایی بود که خانمش آمریکایی بود، با چریک بودن و انقلابی بودن شهید چمران مخالفت کرد، بچه‌هایش را برداشت برد طبق قوانین آمریکا، گرفت برد دیگر هم نگذاشت چمران اینها را ببیند. این یک مرحلۀ تکاملی بود برای چمران. به خدا نگاه کرد. احساس مالکیت او را افسرده نکرد، شکست خورده نکرد. گفت خدایا مال تو بودند، نخواستی بیشتر از این پیش من باشند.

مجری: یعنی احساس مالکیت یک وقت‌هایی سدّ راه ما می‌شود.

بله. سدّ راه یعنی چی؟ آرامش ما را به هم می‌زند غلط است. آرامش ما را نباید به هم بزند. شما باید سر به سجده بگذاری درِ خانۀ خدا و بگویی خدایا مال تو است. فرزند من هم مال تو است، مال من نیست. و اگر دلسوزی داری دلسوزی‌ات را از احساس مالکیت جدا کنی که آن‌وقت دلسوزی‌ات اسم حبّ‌الدنیا پیدا خواهد کرد.

مجری: آها! یعنی دلسوزی دلبستگی نشود.

دلبستگی مذموم که اسمش حبّ‌الدنیاست، که آدم را نسبت به خداوند متعال اخمو می‌کند و آدم را نسبت به فرزند از حدّ تعادل خارج می‌کند غلط است. گاهی از اوقات ما برای حبّ‌ جاه و موقعیت اجتماعی‌مان می‌خواهیم انگار بچه‌هایمان را تربیت کنیم. می‌گوییم بچۀ‌مان آبروی ما را جلوی بقیه برده. البته خوب است آدم آبروی خودش را حفظ بکند پیش دیگران، خوب است بچه مایۀ عزّت انسان باشد، چقدر اجر خواهد برد آن بچه‌ای که مایۀ عزّت انسان است؟

منتها گاهی از اوقات امتحان الهی اینجوری است که بچه آبروی آدم را تو جامعه می‌برد، آن‌وقت می‌گوید من دلسوز بچه هستم. نه تو دلسوز نیستی، تو آبرویت در خطر است. اگر دلسوز بودی مثلاً فلان جا باید فلان کار را می‌کردی نکردی. فلان جا باید جلوی هوای نفس خودت را می‌گرفتی، جلوی بچه بروز نمی‌کرد هوای نفست، بچه از تو یاد نگیرد خراب بشود. ولی دلت نسوخت به خاطر بچه. هوای نفست را راحت بروز دادی، حالا می‌گویی دلسوز بچه هستی؟ نه حالا دلسوز بچه نیستی، حالا آبروی اجتماعی خودت را می‌خواهی.

مجری: نگران آبرویت هستی نه نگران بچه.

 

بله! اگر شما نگران بچه بودی رفتارهای ظریفی را باید رعایت می‌کردی. مثلاً خانم و آقا هوای نفس خودشان را زیرپا بگذارند، دعوا راه نیندازند، هوای نفس را کنترل می‌کند. بچه هم می‌فهمد. عجب مادر من هوای نفس را کنترل کرد، چه احساس رضایتی هم دارد. بچه آنجا خوب بار می‌آید، آنجاها یاد بچه نبود، دلسوز بچه نبود، راحت هر چی رفتار بد خواست انجام داد. حالا بچه‌اش خراب شده، می‌گوید من دلسوز بچه هستم. شاید شما دلسوز بچه نباشید، شاید شما موقعیت اجتماعی‌تان را می‌خواهید.

نکتۀ بعدی چیه؟ آیا ما همۀ مسائل را رعایت کردیم؟ معلوم نیست. مثلاً ما بچه مذهبی شدیم خودمان پدر و مادر. حجاب رعایت می‌کنیم. حالا رعایت می‌کردم پیش بچه غیبت هم نکنم؟ گاهی همان غیبت ما اثر بسیار مخرّبی دارد، اثرش بیشتر از برخی از بی‌دینی‌هایی است که ما نداشتیم.

آیا ما رعایت کردیم؟ چون مثلاً احیاناً پول نداریم زیاد، آدم‌های پولدار را تخطئه نکردیم؟ فلان فلان شده‌ها پول از پارویشان دارد بالا می‌زند، کوفتشان بشود. مثلاً یک همچین عبارت‌هایی. بعد بچه مذ...، آدم مذهبی هم هستیم. خب اینها تخریب می‌کند دین بچه را.

مادر تو آشپزخانه در انتخاب بشقاب برای انواع مهمان‌ها و آن هول و ولایی که دارد، آن مهمان پولدارتر را بیشتر تحویل نمی‌گیرد؟ مهمان‌ فقیرتر را می‌گوید ولش کن، مثلاً همین‌جوری. تبعیض قائل نمی‌شود؟

مجری: همۀ اینها تأثیر دارد.

بله! ما باید به برخی از گوشه‌های رفتاری خودمان نگاه بکنیم. بعضی از پدر و مادرها هستند آدم‌های مذهبی‌ای هستند ولی نیش می‌زنند. کام بچه را تلخ می‌کنند. این بچه قدرت پیدا بکند از دست این پدر و مادری که نیش می‌زنند فرار خواهد کرد و دین آنها را کنار خواهد گذاشت. چقدر سفارش شده که از رفتار بد بچه‌هایتان تغافل کنید، خودتان را به ندیدن بزنید. زود مچ نگیرید، زود تنبیه نکنید.

مثلاً بعضی از پدر و مادرهای مذهبی هستند، دوست دارند بچۀ‌شان بچۀ خوبی باشد، ولی نصیحت‌هایشان را همراه با عصبانیت ابراز می‌کنند. عصبانی که می‌شوند نصیحت می‌کنند. خب این اثرش تقریباً صفر است. وقتی خوشحال هستند همه را می‌بخشند. در روایت امیرالمؤمنین علی(ع) هست. می‌فرماید خوشحال باشد همه را می‌بخشد، بستگی به حال نفس‌اش دارد. ناراحت باشد دیگر هیچ‌کی را نمی‌بخشد. آن‌وقت وقتی هم که نمی‌بخشد در اثر غضب خودش، دلائل شرعی تا دلت بخواهد می‌آورد. «مگر خدا نگفته این کار را بکن؟!» ببین شما داد داری می‌زنی به خاطر خدا نیست؛ الآن به خاطر اینکه عصبانی هستی. بچه‌ها این را از هفت سالگی به بعد که از هفت سالگی به قبل هم می‌فهمند. می‌فهمند هوای نفس دارد حکومت می‌کند نه دین. به اسم دین.

اینها رفتارهای ظریفی است که پدر و مادر دارند از خودشان نشان می‌دهند، بعد نتیجه‌اش روی بچه‌هایشان دیده می‌شود.

مجری: هفتۀ قبل هم یک اشاره‌ای کردیم وقتی چیزی را می‌بخشیم منّت نگذاریم و به رخ نکشیم که یک وقتی آن‌وقت بخشندگی خدا را زیر سوال می‌بریم اگر قرار است ما مصداق مهربانی خدا باشیم.

پس ما در رفتارهایمان دقت کنیم صرفاً مذهبی بودن یا نمازخوان بودن کفایت نمی‌کند. مثلاً بعضی از اوقات ما یک ظرفیت ایمانی داریم، خدا بهمان داده، می‌توانیم نوافل نمازمان هم بخوانیم. بچۀ ما نافله که نمی‌خواند هیچی، اذان و اقامه هم نمی‌گوید، تعقیبات هم نمی‌خواند. برگردیم سرزنش‌گونه بهش بگوییم که «بچه بنشین مثلاً چه بکن! من بچه که بودم اینجوری می‌کردم!» لِه می‌کنیم بچه را. باید برویم در مقام او قرار بگیریم.

تو بازی گوش‌های او دنیا را نگاه بکنیم. بگوییم چقدر قشنگ تو با اینکه به بازی علاقه داری، امّا نمازت را می‌خوانی. حالا اذان و اقامه را بعداً ان‌شاءالله کم‌کم عاشق خدا می شوی اضافه می‌کنی. بچه هم از دست شما خوشحال است که گیر ندادی اذان و اقامه نمی‌گوید. و واقعاً هم اینجوری برخورد کردی. ایمان خودت را، سبک دینداری خودت را به دیگران تحمیل نکردی. در کنار شما آرام است.

حضرت آیت‌الله العظمی بهجت، امام خمینی(ره)، اینها الگوهای بی‌نظیری بودند در اینکه آن ایمان بلند، آن دینداری قویّ خودشان را به اطرافیان تحمیل نمی‌کردند. ما باید به برخی از گوشه‌های رفتاری خودمان نگاه بکنیم. پدر و مادر مذهبی هستند، بچه احیاناً دینداری‌اش ضعیف می‌شود برگردیم به این عوامل نگاه کنیم.

نظرات

ارسال نظر

لطفا قبل از ارسال نظر اینجا را مطالعه کنید

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
دسترسی سریع سخنرانی ها تنها مسیر استاد پناهیان ادبستان استاد پناهیان درسنامۀ تاریخ تحلیلی اسلام کلیپ تصویری استاد پناهیان کلیپ صوتی استاد پناهیان پرونده های ویژه حمایت مالی بیان معنوی پناهیان

آخرین مطالب

آخرین نظرات

بیان ها راهکار راهبرد آینده نگری سخنرانی گفتگو خاطرات روضه ها مثال ها مناجات عبارات کوتاه اشعار استاد پناهیان قطعه ها یادداشت کتابخانه تالیفات مقالات سیر مطالعاتی معرفی کتاب مستندات محصولات اینفوگرافیک عکس کلیپ تصویری کلیپ صوتی موضوعی فهرست ها صوتی نوبت شما پرسش و پاسخ بیایید از تجربه... نظرات شما سخنان تاثیرگذار همکاری با ما جهت اطلاع تقویم برنامه ها اخبار مورد اشاره اخبار ما سوالات متداول اخبار پیامکی درباره ما درباره استاد ولایت و مهدویت تعلیم و تربیت اخلاق و معنویت هنر و رسانه فرهنگی سیاسی تحلیل تاریخ خانواده چندرسانه ای تصویری نقشه سایت بیان معنوی بپرسید... پاسخ دهید...