۹۲/۰۲/۰۹ چاپ ایمیل و پی دی اف

صوت | روضۀ امیرالمؤمنین(ع)

شناسنامه:

  • زمان: ماه رمضان 79 - شب شانزدهم
  • مکان: هیئت محبین اهل بیت(ع)
  • موضوع سخنرانی: عبودیت

روضۀ شب شانزدهم، با نوای استاد پناهیان

متن:

مقایسۀ ولایت خدا، ولایت یاقوت با ولایت طاغوت خیلی کار قشنگی است؛ «فَمَن یَکفُر بالطّاغوت و یُؤمِن بالله» تو خودت باشی و خودت فدایت بشوم نگاه بکنی، این سر و تهش چقدر می‌ارزد برای تولّی امور تو، برای هدایت تو انسان، چقدر می‌ارزد؟ علامه محمدتقی جعفری یک وجه دیگری از این کفر نسبت به ولایت طاغوت را در عرصۀ علمی قشنگ می‌گفت، برای دانشگاهی‌ها این حرف خیلی قشنگی است، خیلی!

دانشگاهی‌ها بعضی وقت‌ها با یک لباس‌های اطوکشیده‌ای بندگان طاغوت می‌شوند که اصلاً به ریخت‌شان هم نمی‌آید، آقا تو آدم باشخصیتی بودی که! بندۀ طاغوت ذلیل است و زبون است و خبیث است و نفهم! چون تبیین اینجاست، یک نوعی از کفر نسبت به بندگی طاغوت، دانشگاهی و طلبه ندارد ها، یک وقت...، بعضی وقت‌ها توی طلبه‌ها هم متأسفانه می‌بیند این را، هستند. الان بعضی‌ها هم حلوا حلوای‌شان می‌کنند آن طلبه‌ها را، چیست؟ علامه محمدتقی جعفری حرف قشنگی می‌زد می‌گفتش که در کتاب زیبایی، زیبایی‌شناسی از نظر...، زیبایی در منظر دین، یکی از کتاب‌های‌شان حالا الان من یادم نیست.

می‌فرماید در همان براساس آن سبک گفتاری‌ای که دارند که طولانی است گاهی از اوقات جملات‌شان، مفصل می‌گوید که بابا زندگی حیات...، زندگی و حیات بشر ارزشمندتر و مقدس‌تر از آنی است که بخواهد تحت فرمان علوم تجربی چند نفر آدم هوشمندی که دو سه تا تجربه را گمانه‌زنی کردند قرار بگیرد! اصلاً بحث آیۀ قرآن را هم نیاورده اینجا ها، استدلال هم نکرده. آقا من زندگی‌ام را بدهم دست تجربۀ تو؟ تجربۀ تو می‌تواند خدای من بشود؟ یک روانشناس غربی این را گفته بود، به من چه که گفته؟ چقدر می‌تواند برای من خدایگانی بکند که من مبنای زندگی خودم را براساس تجربۀ بشری بگذارم، می‌ارزد؟ می‌گوید تو خودت برو پیش این تجربۀ بشری، ببین می‌توانی بندگی‌اش بکنی بگویی چشم؟ دو روز دیگر می‌آید اِ نه ببخشید خراب شد!

خب هستی ما را ساقط کردی، نه ببخشید؟! «یکفُر بالطّاغوت» همچین زیاد ایمان به خدا هم نمی‌خواهد، برو یک‌کمی نگاه نگاهش کن، گفتم بهت ما سر تخت بیمارستان بودیم حالا این‌جوری داریم داد و بیداد می‌زنیم یک شبی نیمه شب قدر در بیمارستان دست و پا می‌زدیم، مردم همان‌جوری منتظر، درد کلیه، آقا دکتر هم بالای سر ما وایستاده بود، همه قرآن به سر گرفته بودند ما بیمارستان را روی سرمان گذاشته بودیم! می‌گفت آقا بیست سال دیگر هم این‌جوری درد بکشی درست نمی‌شود، باید عمل کنی. قبلاً هم به من گفته بودند و من نه بحث خدا و پیغمبر نبود، می‌دیدم تیغ به کلیۀ آدم بخورد خب این کلیه دیگر کلیه نمی‌شود که، آدم خودش فکر کند، ما پزشک هم نبودیم!

نیم‌ساعت شاید بیشتر هی با من بحث کرد، من می‌گفتم آقای دکتر راه دیگر ندارد غیر از عمل؟ می‌گفت یالا من الان می‌خواهم اینجا امضا کنم اینها بروند چیکار کنند، آماده‌ات کنند برای اتاق عمل، فردا این‌جوری است و... بگذار خلاص بشوی بروی، چند ماه است داری این درد را می‌کشی. هی ما نگاه نگاهش کردیم هی به دل‌مان ننشست، هی گفتیم آقا، آقای دکتر این نمی‌شود عمل. آخرش آخوندبازی‌مان گل کرد زنگ...، تلفن را برداشتیم زنگ زدیم به بابای‌مان توی آن درد گفتیم یک استخاره بکن ببینم. بساط علوم تجربی را بهم ریختیم، گفت آقا بد است. دو ماه بعدش یک دستگاهی آمد ایران گفت آقا با این دستگاه بدون عمل، تمام شد رفت. بفرما!

هستی ساقط بکنید تحت سیطرۀ علوم تجربی، آن هم در...، حالا این که پزشکی است عیبی ندارد ولش کن این‌قدر سخت‌گیری، در حیات سیاسی، در حیات انسانی خودت طاغوت است، تو وقتی که به علوم تجربی پایت را جفت کنی مقابلش بگویی چشم عبد طاغوت شدی دیگر شاخ ندارد که این! خب، حالا نتیجۀ کلام، نتیجۀ کلام چی می‌شود؟ علی‌بن‌ابیطالب(ع) افتاد در بستر بیماری یعنی سعادت از بشریت رخت بربست تا الان! هرچه لجن به سر مردم دنیا و مظلومان دنیا آمده یک گروه اندکی از انسان‌های روی کرۀ زمین به نام مردم کوفه این خاک را به سر بشریت کردند، ای خاک عالمی عذاب بشود بر قبرشان ببارد که با علی نامردی می‌کردند!

و من می‌خواهم این وسطه یک چیزی بگویم؛ آقا از آب گل‌آلود ماهی می‌گیری؟ به! چه ماهی‌ای، چه ماهی‌ای می‌خواهم برایت بگیرم، دیگر اوضاع از این خیلی افتضاح‌تر است که بگویی، کسی فدایت بشوم به ولایت الهی تن در ندهد معلوم نیست تحت ولایت طاغوت به چه جنایت‌هایی دست نزند، معلوم نیست، اصلاً گول اطوکشیده بودنش را نخور. همانی که خیلی ظاهراً ساده و ترگل ورگل برمی‌دارد با مقراض‌ها گوشت بدنت را تکه تکه می‌کند می‌گذارد توی دهن طاغوت، نشان می‌دهند خودشان را.

کسی که رفت توی ولایت طاغوت نمی‌شود بهش اطمینان کرد، خدایا ما خودمان را در پناه تو قرار می‌دهیم از کسانی که «اولیائهم الطّاغوت» به پرستش غیر خدا مشغول هستند، به همان سهولتی که وسط صحبت گفتیم. این یک نکته، آن‌وقت نکتۀ بعدی اینکه، نکتۀ بعدی اینکه چه کسانی می‌توانند بپذیرند ولایت طاغوت را، چه انسان‌های خبیث و بدطینتی هستند، چقدر چشمه‌های وجود آنها تاریک است و چشم‌شان قابلیت دیدن را ندارد که توانستند ولایت طاغوت را بپذیرند! ولایت و تولّی صهیونیست‌ها را بپذیرند، چه آدم پستی باید باشد ها ببین! در بحث‌های سیاسی جامعۀ ما نروی ها، الان بحث فراتر از این حرف‌ها است. حالا چرا؟ ما در جامعه‌مان داریم یک‌کسی تحت ولایت صهیونیست‌ها است، خب حالا دیگر او هم این‌قدر بیچاره است که اصلاً ارزش اینکه در موردش حرف بزنی ندارد.

چقدر اولاً بدطینت است، خدا هیچ‌کس را به عذاب جهنم مبتلا نمی‌کن، خدا به این سادگی راضی نمی‌شود کسی کسی را لعنت بکند، اینکه هیچ‌وقت کسی را لعنت نکند، مگر ما روایت نداریم؟ اما می‌فرماید لعنت کن قتلۀ علی را! نه قاتل، قاتلان علی را لعنت کن. رسول خدا رحمة للعالمین بود، صدا می‌زد علی جانم یک موی و را اگر کسی اذیت بکند من را آزار داده! یعنی یک موی علی را کسی آزار بدهد رسول خدا را با همۀ عظمت اذیت کرده.

بذر دشمنی، دشمنی با قاتلان علی‌بن‌ابیطالب را در این شب‌ها، یک دیشب بود یک امشب، یک فرداشب، در دل تقویت کنیم. چه انسان‌های خبیثی بودند، چه انسان‌های نامردی بودند، حالا اینها که بحث ولایت طاغوت دست‌برداشتن نبود، معاویه آدم بود کسی او را بپذیرد؟ خدا یک امتحان علنی کرد، بعد کمک‌شان هم کرده بود خدا، کمک‌شان... امکاناتش از تو بیشتر بود، مردم کوفه امکانات‌شان از شما بیشتر بود برای هدایت.

طاغوت کفری را آن‌طرف به نام معاویه می‌دیدند خبیث، چجوری توانستند به او تن بدهند؟ از این‌طرف علی را داشتند، علی‌بن‌ابیطالب، یعسوب‌المؤمنین! او را داشتند. خب دل‌شان را نبرد علی، والله خبیث‌ترین مردمانی بودند که بودند. خیلی باید مردم‌شناسی کرد کوفه را، حالا شاید پس‌فردا شب یک‌کمی در این باره ریزتر اگر خدا توفیق داد صحبت بکنیم. نزاع بین ولایت خدا و ولایت طاغوت است. همۀ داستان‌ها سر بندگی خدا و بندگی طاغوت!

فدایت بشوم دوست دارم از فرداشب این‌جوری توبه کنی ها، دوست دارم که یعنی نه توصیۀ عالمانه می‌کنم، توصیۀ رفاقتی است، مشتی. بگو ای خدا گناه‌هایم را ببخش چون می‌ترسم گناهان من من را به بندگی غیر ولی‌الله بکشاند! این دلیل، این دلیل است، این دلیل مشتی است، این خدا پاک می‌کند گناه‌هایت را! عجب، عجب بارک‌الله بارک‌الله، از عذاب جهنم می‌خواهی برای من بترسی؟ به دستور یزید، یزید‌بن‌معاویه برداشته آمده مدینه را با خاک یکسان کرده، این‌قدر تجاوز به مردم مدینه کردند، این‌قدر قتل و کشتار، اسب‌های‌شان را آوردند لاإله‌إلّاالله، طویلۀ اسب‌های خودشان را سربازان یزید روضۀ مطهر رسول گرامی اسلام قرار دادند!

این جنایت بزرگ که آنجا را آلوده کرده بودند از بوی تعفن خودشان! این جنایت بزرگ توسط کی‌ها رخ می‌دهد؟ همۀ این زشتی‌ها و خباثت‌ها در دل پذیرندگان ولایت طاغوت است، در دلش هست بعضی‌ها تیز هستند همه‌اش را یک‌جا می‌بینند. من از بعضی‌ها در کشور خواهش می‌کنم که فکر کنند بعضی‌ها تاریخ خوانده‌اند، یک‌کمی سرشان در می‌رود از این حرف‌ها، یک‌کمی روایت دیده‌اند، یک‌کمی آیات قرآن را نگاه کردند، کوچک‌ترین حرفی که شائبه‌ای داشته باشد از گریز از ولایت خدا نزنند.

و الا اولین چیزی که از آنها برملا خواهد شد آبروی آنها است که به این سادگی‌ها برنمی‌گردد، مثل قتل نیست یک‌کسی را بکشی صاحبش ببخشد تمام شد رفت، می‌توانی جنایت‌کار نباشی یک‌کسی را کشته باشی. حضرت موسی هم یکی را زد کشت، نباید می‌زد می‌کشت، البته آن طرف هم ظالم بود اما بنا نبود یک‌کسی را بکشد، کشتن چیز مهمی نیست، قتل چیز مهمی نیست، این‌قدر آدم را خبیث نمی‌کند اما دوری از ولایت خدا یک خباثتی به دل انسان می‌آورد، کوچک‌ترین حرف که یک‌کمی بوی گریز از ولایت باشد نزنند، حیثیت خودشان را بر م...، از بین نبرند.

مؤمنین دیگر وقتی آنها را نگاه بکنند روی‌شان را برمی‌گردانند، احساس این را می‌کنند که به بوزینه‌ای نگاه کردند. فدایت بشوم سر قصۀ ولایت شوخی نکن، مقدار ایمان تو همین است، همین است، بازی نکنیم دور همدیگر، ما چیکار داریم می‌کنیم درِ خانۀ خدا؟ چیکار داریم می کنیم؟ فرمود علی‌جانم اگر همه تو را دوست داشتند من جهنم نمی‌آفریدم، جهنم نمی‌آفریدم. فلسفۀ وجود جهنم دشمنی علی است! جهنم را نمی‌آفریدم. جهنم را برای چی بیافرینم؟ آقا مگر آدم‌ها گناه نمی‌کنند؟ خب حالا می‌بخشیدی، حالا درستش می‌کردی، قدم بعدی باز می‌گشت، برو توبه بکن این شب‌های قدر بگو خدایا می‌ترسم این گناه‌های من من را ببرد توی ولایت طاغوت، از این می‌ترسم!

برو توبه بکن برای اینکه بگویی من گناه کردم ولی ولایت تو را دارم، من یک شیعۀ گنه‌کار هستم! برو توبه بکن و دعا بکن برای خوب شدن، خب دعای برای خوب شدن یعنی چی؟ بگو بگو اوایل صحبت گفتیم، دعا برای خوب شدن یعنی چی؟ توفیق عبادت به ما نصیب... یعنی عجِّل لولیّک الفرج! توفیق عبادت به ما بده یعنی عجّل لولیّک الفرج. «أنا صلاة المؤمنین و صیامُهُم» من نمازشان هستم، من روزۀ مؤمنین هستم. علی جانم تو شب قدر ما هستی، تو شب قدر ما هستی، همۀ محبت به خدا محبت...، در محبت به علی‌بن‌ابیطالب تجلی پیدا می‌کند.

چرا این‌قدر خدا اصرار دارد کافران را رفیق نگیرید؟ چرا؟ طواغیت را رفیق نگیری، چون دل انسان یک مقداری مقابل آنها نرم بشود دلیل بر خباثت‌های فراوان است، ما از کجا می‌فهمیم کی خوب است کی بد است؟ می‌گوید به کثرت صیام و نمازش نگاه نکن، به کثرت جهادش در راه خدا نگاه نکن، خباثت باطنی‌اش را من انتقام می‌گیرم، ولایت در دلش نباشد، و امتحان‌های پای ولایت خیلی زیاد است، خیلی زیاد است! زبیر کم آدمی نبود، کم آدمی نبود.

یکی از چهار نفری بود که همیشه پای رکاب علی‌بن‌ابیطالب در اوج غربت در زمان خلیفۀ اول همیشه سربازی می‌کرد، تا اینجا هم آمد اما برید، اصلاً فلسفۀ عبادت یعنی این دیگر! فلسفۀ اینکه آدم نمی‌داند عاقبت‌بخیر است، ولی نماز را که خواندی، نماز را که خواندی دیگر، خب خواندی دیگر تمام شد. قرص...، ترست برای چیست؟ نمیدانم چقدر سیمه وصل شده؟ نفرت نسبت به دشمنان علی، به نپذیرندگان ولایت که یقیناً ولایت طاغوت را پذیرفته‌اند، نفرتی است که این شب‌ها به دل انسان یک رونقی می‌دهد، یک رونقی می‌دهد! تو نمی‌خواهی امشب بروی ملاقاتی رای این بیمار بستری؟

آمدند درِ خانۀ علی‌بن‌ابیطالب را زدند، آقا امام حسن مجتبی آمدند دم در، مردم را دوستان علی‌بن‌ابیطالب را فرمودند بروید خانه‌تان، علی غریب را بگذارید بماند. یکی از یاران علی‌بن‌ابیطالب نرفت، نشست آنجا، نشست، امشب بنشین درِ خانۀ علی بلکه راهت بدهند. بگو من روزه دارم می‌گیرم برای چی علی جانم؟ برای چی؟ تو روزۀ من هستی! شمشیر به فرق روزۀ من زدند، شمشیر به فرق نماز من زدند، من بروم بازی کنم؟ کجا بروم؟ همۀ هستی من را دارند امشب می‌گیرند کجا بروم علی؟ نشست، نرفت.

گفت من نمی‌توانم بروم، یتیم‌ها همه رفتند. یا علی جانم مردم امشب بین دو تا شب‌های قدر خسته هستند، اکثراً در خانه‌ها هستند، ما نرفتیم ما آمدیم درِ خانۀ تو. تو بیا دست ما را بگیر از ظلمت به نور ببر! یکی از یاران علی‌بن‌ابیطالب اسبق‌بن‌نُباته یا نباته است چیست اسمش، نشست گفت من نمی‌روم، گریه می‌کرد، آقا امام حسن مجتبی آمد داخل اجازه گرفت، آقا یک‌نفر هست اینجوری، آقا فرمود بگو بیاید، راهش دادند.

می‌گوید داخل شدم بالای بستر علی نشستم لحظات جان دادن علی بود، آقای‌مان یک دستمال زردی به زخم پیشانی‌اش بسته بودند، این‌قدر زهر به جان علی اثر کرده بود که پوست صورت آقا با دستمال زرد قابل تشخیص نبود. علی در چه حالی است، در مناجات با خدا مستغنی از خلق، هی به اطرافیانش صدا می‌زد می‌فرمود ببینید دست‌های علی دیگر از کار افتاد، عبرت بگیرید! همه‌تان یک‌روزی همین‌جور درِ خانۀ خدا روی زمین می‌افتید! ها آن دست‌هایی...، می‌فرماید ببینید دست‌های علی از کار افتاد، چون همه دست‌های علی را می‌شناسند، بازوی خیبرشکن علی، علمدار رسول‌ خدا، صاحب ذوالفقار!

با اشک چشم دست‌هایش را به بچه‌هایش نشان می‌داد، می‌فرمود ببینید دیگر دست‌های بابای‌تان نا ندارد، دیگر مشتم را نمی‌توانم جمع کنم، مواظب باشید... علی در عالم خودش بود و خدا، اما دلش از دست این مردم پر بود، خوشحال بود، وقتی اطرافیانش را می‌دید گریه می‌کردند، حسنم، حسینم گریه نکنید. صدا زد مگر من بدجایی دارم می‌روم؟ الان مادرتان منتظرم است، الان دارم می‌روم مهمانی رسول خدا، بچه‌ها بگذارید بروم...

نظرات

ارسال نظر

لطفا قبل از ارسال نظر اینجا را مطالعه کنید

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
دسترسی سریع سخنرانی ها تنها مسیر استاد پناهیان ادبستان استاد پناهیان درسنامۀ تاریخ تحلیلی اسلام کلیپ تصویری استاد پناهیان کلیپ صوتی استاد پناهیان پرونده های ویژه حمایت مالی بیان معنوی پناهیان

آخرین مطالب

آخرین نظرات

بیان ها راهکار راهبرد آینده نگری سخنرانی گفتگو خاطرات روضه ها مثال ها مناجات عبارات کوتاه اشعار استاد پناهیان قطعه ها یادداشت کتابخانه تالیفات مقالات سیر مطالعاتی معرفی کتاب مستندات محصولات اینفوگرافیک عکس کلیپ تصویری کلیپ صوتی موضوعی فهرست ها صوتی نوبت شما پرسش و پاسخ بیایید از تجربه... نظرات شما سخنان تاثیرگذار همکاری با ما جهت اطلاع تقویم برنامه ها اخبار مورد اشاره اخبار ما سوالات متداول اخبار پیامکی درباره ما درباره استاد ولایت و مهدویت تعلیم و تربیت اخلاق و معنویت هنر و رسانه فرهنگی سیاسی تحلیل تاریخ خانواده چندرسانه ای تصویری نقشه سایت بیان معنوی بپرسید... پاسخ دهید...