۹۶/۱۰/۲۷ چاپ ایمیل و پی دی اف

کلیپ تصویری | دو زار آبرو!

 

متن:

یکی از رفقا به من می‌‌گفت دو زار نگو چون الآن دو زار کسی نمی‌فهمد. واقعاً اینجوری است؟ چون دوزاری الآن نیست دیگر دو زار که نداریم. دو زار یعنی دو ریال. رفقا بعضی‌ها همان دوزار، دو زار آبرو اسیرشان می‌کند. دو زار آبرو، رودربایستی. ببین گاهی از اوقات خدا به ته دلت نگاه می‌کند می‌بیند تو یک ذرّه برایت مهم است اهل دنیا دربارۀ تو چی بگویند. خدا به ملائکه‌اش می‌فرماید این مال نیست، این را بیاندازید دور. اصلاً داخل آدم حساب نمی‌کند. حالا هی شما برو بگو بابا خدایا چرا ما را تحویل نمی‌گیری؟ به خدا بابا ما یک غلطی کردیم آن ته دلمان آن گوشه غلط کردیم نفهمیدیم شما کوتاه بیا! می‌فرماید کو؟ آخر آنجا هست آخر! بیرونش نمی‌توانی بکنی که! خب من چه‌کار کنم یک ذرّه این ته دلم اینجوری است دیگر چه‌کارش کنم؟! حالا یک کمی ضجّه بزن ببینم چه کار می‌توانم بکنم برایت بعداً.

یعنی خدا از قبل می‌بیند تو ته دلت یک گوشه‌اش دوزار، یک ذرّه اعتبار پیش لش و لوش‌های دنیایی می‌خواهی اصلاً دیگر نگاهت نمی‌کند! نه بابا این چه‌کارش؟ چی مثلاً؟ ولش کن. خدا شاهد است اینها را حالا از ما گفتن. به ما گفتند که از ما گفتن. حالا ما که کسی نیستیم.

یک آقایی را عقرب زده بود. بعد آوردند پیش امیرالمؤمنین. گفت خیلی ناله می‌زد و آقا دارم می‌میرم! آقا فرمود نترس نمی‌میری. یک مدّت دو ماهی می‌گذرد، دو یا سه ماه حضرت فرمودند خوب می‌شوی. بعد از دو سه ماه حضرت آن اواخر بیماری‌شان که دیگر هنوز در رنج بودند رفتند عیادتشان. گفت آقا من هنوز خوب نشدم، دارد پدرم در می‌آید. آقا فرمود نه دیگر وقتش رسیده که این بدنت دارد غالب می‌شود بر بیماری‌ات و خوب می‌شوی. بعد فرمودند می‌خواهی من بگویم چرا اینجوری شدی حکمتش را؟ چون حوادث عالم حکمت دارند دیگر. یک کسی باشد به آدم بگوید خب بد نیست، خیلی خوب است. گاهی اوقات لازم است، بقیه‌اش را باید با فکر و ایمان خودمان با خوف و شوق ببریم جلو.

گفت چرا آقا. فرمود یک جایی دیدی نشسته بودی با رفقایت، اینها پشت سر سلمان فارسی بد می‌گفتند. به خاطر اینکه منِ علی بن ابی‌طالب را دوست دارد بد می‌گفتند. به خاطر اینکه شیعۀ ماست بهش بد می‌گفتند. تو خودت هم حالا آدم حسابی هستی. می‌خواستی دفاع کنی دفاع نکردی. بعد حضرت فرمودند اگر دفاع می‌کردی جانت در خطر نبود که نمی‌زدند که. اگر دفاع می‌کردی پولت هم در خطر نبود، ضرر که نمی‌کردی. در رودربایستی گیر کردی. گفتی حالا الآن رفاقت به هم می‌خورد به من می‌گویند اُه تو چقدر شلوغش می‌کنی و اینها، حالا آن یک ذرّه اعتبار. نمی‌‌خواهد. خب چرا؟ آن زمان انقلابی‌بودن به این بود که از سلمان علی بن ابیطالب(ع) دفاع کنی. چقدر آدم خوبی بوده این آدم که بلافاصله خدا مجازاتش می‌کند یک عقربی می‌زند یک دو سه ماه به خودش می‌پیچد.

رفقا بعضی‌ها دو زار آبرو اسیرشان می‌کند. دو زار آبرو.

نظرات

دم اقای پناهیان گرم

ارسال نظر

لطفا قبل از ارسال نظر اینجا را مطالعه کنید

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
دسترسی سریع سخنرانی ها تنها مسیر استاد پناهیان ادبستان استاد پناهیان درسنامۀ تاریخ تحلیلی اسلام کلیپ تصویری استاد پناهیان کلیپ صوتی استاد پناهیان پرونده های ویژه حمایت مالی بیان معنوی پناهیان

آخرین مطالب

آخرین نظرات

بیان ها راهکار راهبرد آینده نگری سخنرانی گفتگو خاطرات روضه ها مثال ها مناجات عبارات کوتاه اشعار استاد پناهیان قطعه ها یادداشت کتابخانه تالیفات مقالات سیر مطالعاتی معرفی کتاب مستندات محصولات اینفوگرافیک عکس کلیپ تصویری کلیپ صوتی موضوعی فهرست ها صوتی نوبت شما پرسش و پاسخ بیایید از تجربه... نظرات شما سخنان تاثیرگذار همکاری با ما جهت اطلاع تقویم برنامه ها اخبار مورد اشاره اخبار ما سوالات متداول اخبار پیامکی درباره ما درباره استاد ولایت و مهدویت تعلیم و تربیت اخلاق و معنویت هنر و رسانه فرهنگی سیاسی تحلیل تاریخ خانواده چندرسانه ای تصویری نقشه سایت بیان معنوی بپرسید... پاسخ دهید...