۹۶/۰۹/۲۲ چاپ ایمیل و پی دی اف

کلیپ صوتی | تجارت با خدا

شناسنامه:

مدت: 4دقیقهدریافت با کیفیت: [پایین(1MB) | متوسط(2MB) | خوب(4MB)]

متن:

«وَ یَرزُقهُ مِن حَیثُ لا یَحتَسِب» کسی تقوای الهی را داشته باشد «مِن حَیثُ لا یَحتَسِب» بهش روزی می‌دهم. یک کسی آمد تجارت بکند با امام صادق(ع). آدم رندی بود. قبلش صحبت کرده بودند این معامله را کِی انجام بدهند. آن زمانی قرار داد که خودش می‌خواست. آقا امام صادق(ع) رفتند و صبح این معامله را انجام دادند، بعد از ظهر این متوجّه شد که یک ضرر هنگفت کرده. ضرر نه اینکه امام صادق(ع) سرش را کلاه گذاشته. ولی خب فروخته دیگر، کاش نمی‌فروخت. شرایط یک‌جوری عوض شده که به نفع امام صادق(ع) شد.

آمد پیش امام صادق، گفت من از طریق رمل و اسطرلاب فهمیده بودم امروز من معامله کنم به نفعم است و به ضرر شماست. امروز انتخاب کرده بودم. چرا برعکس شد؟ حضرت فرمودند تو سراغ رمل و اسطرلاب رفتی من سراغ خدا رفتم. من صدقه دادم. من با خدا کارهای خودم را راه می‌اندازم. می‌فرماید با من معامله کن. با من تجارت کن.

فکر می‌کند دزدی کند چیزی بهش می‌رسد. حساب و کتاب ندارد عالم؟ یک داستان خیلی قشنگی است از امیرالمؤمنین(ع) داشتند می رفتند مسجد. دهانۀ اسب را دادند دست یک کسی. این دهانه را نمی‌خواستند ببرند تو مسجد. دادند دست یک کسی، غلامی بود دم در، وایستادند و ایشان هم رفت نماز بخواند. غلام هم دید که حالا که کسی نیست، دهانه را برداشت برد، دزدید.

حضرت آمدند بیرون فرمودند پس این غلام چی شد؟ به ایشان گفتند غلامی نیست. فهمید که برده دزدیده. حضرت یک تأسّفی خوردند. پولی در دستشان بود. فرمودند که آقای قنبر را صدا بزنید. غلام خودشان را صدا زدند. بعد فرمود که آقای قنبر این پول دو درهم برو بازار یک دهانۀ اسب بگیر برای من بیاور. رفت بازار، دهانۀ اسب خرید آورد آقا دید دهانۀ اسب خودش است. رفته در مال‌خرها در بازار فروخته، حالا چقدر فروخته که آن دارد دو درهم می‌فروشد؟ یک و نیم، یا یک درهم. امیرالمؤمنین فرمود نگاه کن، من این پولی که دستم بود آماده کرده بودم به عنوان دستمزد بدهم به این. رفت از طریق دزدی کمتر گیرش آمد.

بعضی‌ها فکر می‌کنند یک دروغ گفتند، بَه! ده میلیون تومان به جیب زد. خب این ده میلیون تومان فکر کردی سود کردی؟ کجا رفت؟ هیچی دکتر به ما الکی گفته بود سرطان داری کلّی پول آزمایش و اینها دادیم و هزینۀ زندگی و بالا پایین و اینها، بیست میلیون تومان خرج کرده. کجا رفت؟

می‌فرماید با من معامله کن. با من تجارت کن. در همین زلزله اگر بتوانید بعضی‌ها را بروید شاد کنید، محبّت کنید، گرفتاری‌هایشان را برطرف کنید. یک اتّفاق‌های خوبی می‌افتد. «وَ یَرزُقهُ مِن حَیثُ لا یَحتَسِب» می‌شود.  

نظرات

ارسال نظر

لطفا قبل از ارسال نظر اینجا را مطالعه کنید

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
دسترسی سریع سخنرانی ها تنها مسیر استاد پناهیان ادبستان استاد پناهیان درسنامۀ تاریخ تحلیلی اسلام کلیپ تصویری استاد پناهیان کلیپ صوتی استاد پناهیان پرونده های ویژه حمایت مالی بیان معنوی پناهیان

آخرین مطالب

آخرین نظرات

بیان ها راهکار راهبرد آینده نگری سخنرانی گفتگو خاطرات روضه ها مثال ها مناجات عبارات کوتاه اشعار استاد پناهیان قطعه ها یادداشت کتابخانه تالیفات مقالات سیر مطالعاتی معرفی کتاب مستندات محصولات اینفوگرافیک عکس کلیپ تصویری کلیپ صوتی موضوعی فهرست ها صوتی نوبت شما پرسش و پاسخ بیایید از تجربه... نظرات شما سخنان تاثیرگذار همکاری با ما جهت اطلاع تقویم برنامه ها اخبار مورد اشاره اخبار ما سوالات متداول اخبار پیامکی درباره ما درباره استاد ولایت و مهدویت تعلیم و تربیت اخلاق و معنویت هنر و رسانه فرهنگی سیاسی تحلیل تاریخ خانواده چندرسانه ای تصویری نقشه سایت بیان معنوی بپرسید... پاسخ دهید...