۹۲/۰۲/۰۹ چاپ ایمیل و پی دی اف

صوت | روضۀ حضرت رقیه(س)

شناسنامه:

  • زمان: دهۀ اول محرم 87 - شب سوم
  • مکان: دانشگاه امام صادق(ع)
  • موضوع سخنرانی: اصلاح جامعه

روضۀ شب سوم، با نوای استاد پناهیان

متن:

چقدر دیگر مانده به کربلا؟ رسیدیم مطلب را آخرین جملاتش را بگویم؟ بوی کربلا، روضه به مشامت می‌رسد؟ أمیرالمؤمنین در دعای کمیل این‌قدر اظهار عجز می‌کند پیش خدا، بعد یک‌دفعه‌ای از آن ذکر جهنم سر بیرون می‌آورد حرف آخرش را می‌زند، صدا می‌زند خدا من گیرم عذاب تو را تحمل کنم، «فَکیفَ اصبِرُ عَلی فِراقِک» من چجوری دوری تو را تحمل کنم؟ تو می‌دانی من تو را دوست دارم، تو یک همچین کسی را می‌خواهی عذاب کنی؟ «فکیف اصبرُ علی فراقِک» بعد یک جملۀ دیگر بهش اضافه می‌کند که به زبان فارسی ما می‌شود خدایا من چجوری تحمل کنم دوری از حسینت را، من را می‌خواهی با دشمنان حسین، با اویی که تیر به گلوی علی اصغر حسین زد یک جا عذاب کنی؟ من را دلت می‌آید؟

من این هستم، من گریه‌کن حسینت هستم! من خوبی دارم خدا، من حبّ حسینت را در دلم دارم، به من نگاه کن و اتفاقاً رفقا بحث چقدر تناسب دارد با محرم، تنها خوبی‌ای که اولیاء خدا به جرأت ایستاده‌اند در محضر حضرت حق سرشان را بلند کردند وگفتند و عُجب هم نیست، ریا هم نیست، حبّ‌الحسین هست! هیچ عارفی نگفته سجادۀ من را با من به خاک بسپارید، اما آن عالم بزرگوار یک شیشۀ آبی را داد به دست بچه‌هایش گفت این را با من در خاک قبر بگذارید، گفتند این چیست؟ گفت اشک برای أباعبدالله‌الحسین است، این‌قدر گریه می‌کرد برای حسین، من گریه‌کن حسینت هستم!

آقا منم نزن، می‌زنم! من با حسین تو منم می‌زنم! چون خدا تو شاهد هستی آن لحظه‌ای که من برای حسین تو گریه می‌کردم کسی غیر از تو و ولیّ تو در دلم نبود، آن زمان فکر حاجتم نبودم، آن زمان فکر قیامتم نبودم، آن زمان فقط فکر تو بودم و تو ولیّ تو بودم و تو! در محرم مردم هی به هم می‌گویند التماس دعا، آقا محرم است، ماه رمضان که نیست که می‌گویی التماس دعا، مگر من دعا می‌روم بکنم؟ البته چشم دعا می‌کنم چشم. اما در فرهنگ خودمان بهتر است یک کلمۀ دیگر را بگذاریم، محرم همه به هم می‌گویند آجرک‌الله، خدا اجرت بدهد، خدا صبرت بدهد. محرم می‌گوید حاج‌آقا التماس دعا، من می‌خواهم بروم روضه بخوانم، دعا نمی‌کنم.

در محرم ما خودمان را فراموش می‌کنیم، آن خودفراموشی‌ای که اوج فناء فی‌الله است و در ماه رمضان به این سادگی بهش نمی‌رسیم. دوستان من آماده هستند برای‌شان روضه بخوانم؟ لاإله‌إلّاالله! بحث می‌خواهم بکنم به جای روضه خواندن، لاإله‌إلّاالله، نمی‌شود گفت اعظم مصائب کربلا کدام مصائب است، ولی یک زمانی ما روانشناسی می‌خواندیم، روانشناسی رشد می‌خواندیم احساسات بچه‌ها را دنبال می‌کردیم، دخترها و پسرها نازک‌دل‌ترین موجودات عالم دخترهای سه ساله هستند، نازک‌دل‌ترین‌ها!

بچه‌های سه ساله خصوصاً دخترهای سه ساله، حسین چیکار کنیم ؟؟؟ گریه می‌کنی گوش هم بده، گوش بده، یک روحیه‌ای دارند روانشناس‌ها می‌گویند اینها بزرگ‌تر خودشان را ابرقدرت می‌دانند. مثلاً اگر یک ساختمانی ریزش کرده باشد، عروسکش زیر سقفی مانده باشد این به بابایش یا مادرش می‌گوید بردار من عروسکم را بردارم! این هی می‌گوید من نمی‌توانم، این می‌گوید نه می‌توانی بردار، رشد شناختی بچه در یک مرحله‌ای اقتضاء می‌کند نگاهش به بزرگ‌ترش این است. لاإله‌إلّاالله، حسین! اگر خواستید یک بچه‌ای دق‌مرگ بشود بزرگ‌ترش را جلویش بزنید، آقا بند از بند دل این گسسته خواهد شد، وقتی زینب را با تازیانه می‌زدند، این رقیه نگاه می‌کرد سکته می‌کرد. نگاه می‌کرد، بزرگ‌تر من...

هنوز هم می‌خواهی روضه بخوانم؟ شما چرا وقتی ما روضه می‌خوانیم زمزمه نمی‌کنید، مویه نمی‌کنید؟ الهی داغ نبینی، الهی داغ نبینی ببینی چجوری داغدار باید مویه کند تا آرام بگیرد، حسین من... حسین من... آ امشب این‌جوری باید بگوییم: بابای من... چرا زمزمه نمی‌کنی؟ چرا مویه نمی‌کنی؟ عزیزم اذیت می‌شود قلبت، راحت باش بگذار صدای مویه کردنت را بشنوند. در روایت فرمود زمانی می‌آید جوان‌ها مثل مادر عزیز از دست داده مویه می‌کنند برای حسین تو.

روضه فاش که نمی‌توانم بخوانم با اشاره بخوانم، یادت باشد ها؛ بچه‌ها بزرگ‌تر خودشان را ابرقدرت می‌دانند، خودش را بزنی این‌قدر لطمه نمی‌خورد از نظر روحی که بزرگ‌ترش را بزنی. حالا یک حرف دیگر بزنم، تو بگو بی‌ربط است، آنهایی که می‌فهمند ربطش را داد بزنند. یک پدر برای دختر خودش همۀ هستی‌اش است، پدرهایی که دختر کوچولو دارید خوش به سعادت‌تان، شما می‌توانید درجا دخترتان را به اوج خوشبختی برسانید؛ بیایید خانه یک روز بگویی دخترم من خسته هستم پایت را دراز می‌کنی سرم را بگذارم روی پایت؟ تا آخر عمر به یاد خواهد داشت!

ولی این کار را یک وقتی انجام بده دخترت موهایت را ناز می‌کند، ابرقدرتش به او تکیه کرده! به مادر، به دیگران فخر می‌کند پدرم است، پدرم است! قهرمان اصلی من است، فقط این کار را زمانی انجام بده که یک‌وقت پیشانی‌ات شکسته نباشد ها!

نظرات

ارسال نظر

لطفا قبل از ارسال نظر اینجا را مطالعه کنید

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
دسترسی سریع سخنرانی ها تنها مسیر استاد پناهیان ادبستان استاد پناهیان درسنامۀ تاریخ تحلیلی اسلام کلیپ تصویری استاد پناهیان کلیپ صوتی استاد پناهیان پرونده های ویژه حمایت مالی بیان معنوی پناهیان

آخرین مطالب

آخرین نظرات

بیان ها راهکار راهبرد آینده نگری سخنرانی گفتگو خاطرات روضه ها مثال ها مناجات عبارات کوتاه اشعار استاد پناهیان قطعه ها یادداشت کتابخانه تالیفات مقالات سیر مطالعاتی معرفی کتاب مستندات محصولات اینفوگرافیک عکس کلیپ تصویری کلیپ صوتی موضوعی فهرست ها صوتی نوبت شما پرسش و پاسخ بیایید از تجربه... نظرات شما سخنان تاثیرگذار همکاری با ما جهت اطلاع تقویم برنامه ها اخبار مورد اشاره اخبار ما سوالات متداول اخبار پیامکی درباره ما درباره استاد ولایت و مهدویت تعلیم و تربیت اخلاق و معنویت هنر و رسانه فرهنگی سیاسی تحلیل تاریخ خانواده چندرسانه ای تصویری نقشه سایت بیان معنوی بپرسید... پاسخ دهید...