۹۶/۰۳/۲۶ چاپ ایمیل و پی دی اف

حدیث | روایت زیبایی در مورد شدت و کیفیت مناجات امیرالمؤمنین با پرودگار عالم
 

متن روایت: 

 عَنْ هِشَامِ بْنِ عُرْوَةَ عَنْ أَبِیهِ عُرْوَةَ بْنِ الزُّبَیْرِ قَالَ: کُنَّا جُلُوساً فِی مَجْلِسٍ فِی مَسْجِدِ رَسُولِ اللَّهِ (ص) فَتَذَاکَرْنَا أَعْمَالَ أَهْلِ بَدْرٍ وَ بَیْعَةَ الرِّضْوَانِ فَقَالَ أَبُو الدَّرْدَاءِ یَا قَوْمُ أَ لَا أُخْبِرُکُمْ بِأَقَلِّ الْقَوْمِ مَالًا- وَ أَکْثَرِهِمْ وَرَعاً وَ أَشَدِّهِمْ اجْتِهَاداً فِی الْعِبَادَةِ؟
  قالُوا مَنْ؟
 قالَ: عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ (ع)
 قالَ: فَوَ اللَّهِ إِنْ کَانَ فِی جَمَاعَةِ أَهْلِ الْمَجْلِسِ إِلَّا مُعْرِضٌ عَنْهُ بِوَجْهِهِ
 ثمَّ انْتَدَبَ لَهُ رَجُلٌ مِنَ الْأَنْصَارِ فَقَالَ لَهُ یَا عُوَیْمِرُ لَقَدْ تَکَلَّمْتَ بِکَلِمَةٍ مَا وَافَقَکَ عَلَیْهَا أَحَدٌ مُنْذُ أَتَیْتَ بِهَا. فقَالَ أَبُو الدَّرْدَاءِ یَا قَوْمُ إِنِّی قَائِلٌ مَا رَأَیْتُ وَ لْیَقُلْ کُلُّ قَوْمٍ مِنْکُمْ مَا رَأَوْا شَهِدْتُ عَلِیَّ بْنَ أَبِی طَالِبٍ (ع) بِشُوَیْحِطَاتِ النَّجَّارِ وَ قَدِ اعْتَزَلَ عَنْ مَوَالِیهِ وَ اخْتَفَى مِمَّنْ یَلِیهِ وَ اسْتَتَرَ بِمُغِیلَاتِ النَّخْلِ فَافْتَقَدْتُهُ وَ بَعُدَ عَلَیَّ مَکَانُهُ فَقُلْتُ لَحِقَ بِمَنْزِلِهِ. فإِذَا أَنَا بِصَوْتٍ حَزِینٍ وَ نَغْمَةٍ شَجِیٍّ وَ هُوَ یَقُولُ: «إِلَهِی کَمْ مِنْ مُوبِقَةٍ حَمَلْتَ عَنِّی فَقَابَلْتَهَا بِنِعْمَتِکَ وَ کَمْ مِنْ جَرِیرَةٍ تَکَرَّمْتَ عَنْ کَشْفِهَا بِکَرَمِکَ
إِلَهِی إِنْ طَالَ فِی عِصْیَانِکَ عُمُرِی وَ عَظُمَ فِی الصُّحُفِ ذَنْبِی فَمَا أَنَا مُؤَمِّلٌ غَیْرَ غُفْرَانِکَ وَ لَا أَنَا بِرَاجٍ غَیْرَ رِضْوَانِکَ
 فشَغَلَنِیَ الصَّوْتُ وَ اقْتَفَیْتُ الْأَثَرَ فَإِذَا هُوَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ (ع) بِعَیْنِهِ
 فاسْتَتَرْتُ لَهُ فَأَخْمَلْتُ الْحَرَکَةَ فَرَکَعَ رَکَعَاتٍ فِی جَوْفِ اللَّیْلِ الْغَابِرِ ثُم فَزِعَ إِلَى الدُّعَاءِ وَ الْبُکَاءِ وَ الْبَثِّ وَ الشَّکْوَى
فکَانَ مِمَّا بِهِ اللَّهَ نَاجَى أَنْ قَالَ إِلَهِی أُفَکِّرُ فِی عَفْوِکَ فَتَهُونُ عَلَیَّ خَطِیئَتِی ثُمَّ أَذْکُرُ الْعَظِیمَ مِنْ أَخْذِکَ فَتَعْظُمُ عَلَیَّ بَلِیَّتِی
ثمَّ قَالَ آهِ إِنْ أَنَا قَرَأْتُ فِی الصُّحُفِ سَیِّئَةً أَنَا نَاسِیهَا وَ أَنْتَ مُحْصِیهَا فَتَقُولُ خُذُوهُ فَیَا لَهُ مِنْ مَأْخُوذٍ لَا تُنْجِیهِ عَشِیرَتُهُ وَ لَا تَنْفَعُهُ قَبِیلَتُهُ یَرْحَمُهُ الْمَلَأُ إِذَا أُذِّنَ فِیهِ بِالنِّدَاءِ 
قالَ ثُمَّ انْغَمَرَ فِی الْبُکَاءِ فَلَمْ أَسْمَعْ لَهُ حِسّاً وَ لَا حَرَکَةً فَقُلْتُ غَلَبَ عَلَیْهِ النَّوْمُ لِطُولِ السَّهَرِ أُوقِظُهُ لِصَلَاةِ الْفَجْرِ. قالَ أَبُو الدَّرْدَاءِ فَأَتَیْتُهُ فَإِذَا هُوَ کَالْخَشَبَةِ الْمُلْقَاةِ فَحَرَّکْتُهُ فَلَمْ یَتَحَرَّکْ فَقُلْتُ إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ مَاتَ وَ اللَّهِ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ (ع). قالَ فَأَتَیْتُ مَنْزِلَهُ مُبَادِراً أَنْعَاهُ إِلَیْهِمْ فَقَالَتْ فَاطِمَةُ (س) یَا أَبَا الدَّرْدَاءِ مَا کَانَ مِنْ شَأْنِهِ وَ مِنْ قِصَّتِهِ؟ فأَخْبَرْتُهَا الْخَبَرَ فَقَالَتْ هِیَ وَ اللَّهِ یَا أَبَا الدَّرْدَاءِ الْغَشْیَةُ الَّتِی تَأْخُذُهُ مِنْ خَشْیَةِ اللَّهِ .ثمَّ أَتَوْهُ بِمَاءٍ فَنَضَحُوهُ عَلَى وَجْهِهِ فَأَفَاقَ وَ نَظَرَ إِلَیَّ وَ أَنَا أَبْکِی فَقَالَ مِمَّا بُکَاؤُکَ یَا أَبَا الدَّرْدَاءِ فَقُلْتُ مِمَّا أَرَاهُ تُنْزِلُهُ بِنَفْسِکَ.
فقَالَ یَا أَبَا الدَّرْدَاءِ وَ لَوْ رَأَیْتَنِی وَ دُعِیَ بِی إِلَى الْحِسَابِ وَ أَیْقَنَ أَهْلُ الْجَرَائِمِ بِالْعَذَابِ وَ احْتَوَشَتْنِی مَلَائِکَةٌ غِلَاظٌ وَ زَبَانِیَةٌ فِظَاظٌ فَوَقَفْتُ بَیْنَ یَدَیِ الْمَلِکِ الْجَبَّارِ قَدْ أَسْلَمَنِی الْأَحِبَّاءُ وَ رَحِمَنِی أَهْلُ الدُّنْیَا لَکُنْتَ أَشَدَّ رَحْمَةً لِی بَیْنَ یَدَیْ مَنْ لَا تَخْفَى عَلَیْهِ خَافِیَةٌ. فقَالَ أَبُو الدَّرْدَاءِ فَوَ اللَّهِ مَا رَأَیْتُ ذَلِکَ لِأَحَدٍ مِنْ أَصْحَابِ رَسُولِ اللَّهِ (ص)

ترجمه:

عروة بن زبیر گوید ما در مسجد رسول خدا «ص» گروهی داشتیم و در کارهاى اهل بدر و بیعت رضوان گفتگو میکردیم ابو درداء گفت: اى مردم من شما را آگاه نکنم از کسى که مالش از همه‏ کمتر است؟ و ورعش بیشتر؟ و کوشش او در عبادت فزونتر؟

گفتند او کیست؟

 گفت على بن ابى طالب «ع»

 گوید بخدا هر که در گروه بود از او روى خود را برگرداند

و مردى از انصار به او گفت اى "عروة" سخنى گفتى که احدی با تو موافقت نکرد.ابو درداء گفت اى مردم من آنچه را دیدم میگویم! شما هم باید آنچه دیدید بگوئید! من خود على بن ابى طالب را در "شویحطات نجار" دیدم که از موالى خود کناره کرد و از آنان که همراه او بودند مخفى شده و پشت نخلها خلوت کرده.من او را گم کرده بودم و از من دور شده بود و با خودم می گفتم حتما بمنزل خود رفته است. ناگهان آوازى اندوهناک و آهنگى دلگداز شنیدم که میگفت: خدایا چه بسیار جرم بزرگى که از من سرزد و در برابرش به من نعمت دادى و چه بسیار جنایتى که بکرم خود از ظاهر شدن آن بزرگوارى نمودى و آن را ظاهر نکردی الهی اگر چه عمرم بدرازا کشید در نافرمانیت و بزرگ است جرمم در نامه اعمالم أما من جز آمرزشت آرزوئى ندارم و جز رضایتت امیدی ندارم. این آواز مرا بخود جلب کرد و دنبالش رفتم و ناگاه دیدم خود على بن ابى طالب است. خود را از او پنهان کردم و آرام حرکت نمودم چند رکعتى بجا آورد و سپس بدرگاه خدا مشغول گریه و زارى و دعا و شکوه شد. و در ضمن مناجاتش میگفت «معبودا وقتی به عفو تو فکر میکنم؛ خطایم برای من آسان آید و وقتی به یاد سختگیرى تو می افتم؛ گرفتاریم بر من بزرگ شود

 سپس فرمود آه اگر من در نامه عملم گناهى بخوانم که آن را فراموش کردم و تو آن را بر شمردى و بگوئى او را بگیرید. واى از این گرفتارى که عشیره‏ایش نتوانند نجاتش دهند و قبیله‏ایش سودى بدو نرسانند. همه مردم بحال او رقت کنند گاهى که او را احضار نمایند. 
 ابو درداء میگوید : تا این که در گریه کردن از نفس افتاد و دیگر حس و حرکتى از او ندیدم با خود گفتم حتما خواب بر او به خاطر شب زنده داری غلبه کرده،بگذار  براى نماز صبح بیدارش کنم. نزد او رفتم و دیدم چون چوب خشکى افتاده او را تکان دادم اما تکان نخورد و گفتم إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ بخدا على بن ابى طالب از دنیا رفته. دوان دوان بمنزلش رفتم که خبر مرگ او را به فاطمه (س)  برسانم . حضرت زهرا (س) فرمود داستان چیست؟داستان را به او گزارش دادم فرمود: اى ابو درداء بخدا این همان غشى است که از ترس خدا به او دست میدهد. سپس آب آوردند و بر چهره علی(ع) پاشیدند و بهوش آمد و بمن که گریه میکردم نگاه کرد و فرمود: اى ابو دردا براى چه گریه میکنى؟ گفتم از این آسیبى که بخود میزنى
فرمود اى ابو درداء چطور میتوانی باشى اگر بینى مرا براى حساب دعوت کرده ‏اند، بزه‏کاران کیفر را معاینه کنند و فرشتگان سخت گیر و دوزخیانان تندخو گرد مرا دارند و من در برابر ملک جبار ایستاده‏ام دوستان از من دست کشیده و اهل دنیا به من دلسوزى کنند اینجا تو باید بیشتر بحالم رقت کنى در برابر کسى که چیزى بر او پوشیده نیست. ابو درداء گفت این حالت را بخدا در هیچ کدام اصحاب رسول خدا ندیدم
 

منبع:

أمالی للصدوق، ص: 78 و79

نظرات

۲۸ خرداد ۹۶ ، ۰۶:۴۹ عبدفراری روسیاه
ای وای که معصیت ها و گناه ها را من انجام دادم اما ناله ها و گریه ها و شرمندگی هایش را مولی المتقین و امیرالمومنین(سلام الله علیه) کشید...
و فرزندان اطهارش ائمه هدی(ع) و امام زمان(عج) کشیدند.

ارسال نظر

لطفا قبل از ارسال نظر اینجا را مطالعه کنید

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
دسترسی سریع سخنرانی ها تنها مسیر استاد پناهیان ادبستان استاد پناهیان درسنامۀ تاریخ تحلیلی اسلام کلیپ تصویری استاد پناهیان کلیپ صوتی استاد پناهیان پرونده های ویژه حمایت مالی بیان معنوی پناهیان

آخرین مطالب

آخرین نظرات

بیان ها راهکار راهبرد آینده نگری سخنرانی گفتگو خاطرات روضه ها مثال ها مناجات عبارات کوتاه اشعار استاد پناهیان قطعه ها یادداشت کتابخانه تالیفات مقالات سیر مطالعاتی معرفی کتاب مستندات محصولات اینفوگرافیک عکس کلیپ تصویری کلیپ صوتی موضوعی فهرست ها صوتی نوبت شما پرسش و پاسخ بیایید از تجربه... نظرات شما سخنان تاثیرگذار همکاری با ما جهت اطلاع تقویم برنامه ها اخبار مورد اشاره اخبار ما سوالات متداول اخبار پیامکی درباره ما درباره استاد ولایت و مهدویت تعلیم و تربیت اخلاق و معنویت هنر و رسانه فرهنگی سیاسی تحلیل تاریخ خانواده چندرسانه ای تصویری نقشه سایت بیان معنوی بپرسید... پاسخ دهید...